Taehyung's pov
لعنت به من لعنت به من! این چه کاری بود کردم ؟ چرا محض رضای خدا این دفعه کنترل بدنم از دستم رفت؟ مدت زیادیه که اینجوری تحریک نشدم هروقت اتفاق افتاده تونستم به خوبی مدیریتش کنم و از پسش بربیام ولی این دفعه تمام وجودم و تک تک سلولای بدنم با دیدن اون عکسا درد گرفت و ازم فقط آقای جئونو میخواست. خواسته ی احمقانهای بود! چطور میشد به جسمم بفهمونم که اون مال من نیست و من هیچوقت قرار نیست به دستش بیارم؟!
گوشیم همون لحظه ویبره رفت و منو از افکارم بیرون انداخت. با دیدن اسمی که روی صفحه افتاده سر خوردن قلبم از قفسه ی سینمو حس کردم.
مرد رویاهام❤️
"سلام تهیونگ... حالت چطوره؟ درد یا سوزش نداری عزیزم؟ "
خدای من...یه نفر چطور میتونه انقد مهربون و شیرین باشه؟ ولی خبر نداره که همین چند دقیقه ی پیش با وقاحت تمام اونو در حالیکع خودمو ارضا میکردم تصور کرده بودم!
سریع جواب دادم چون میخواستم مکالممون ادامه پیدا کنه و نمیدونم به چه دلیل کوفتیای مثل احمقا لبخندی مضطرب روی لبام بود.
"درد ندارم خوبم...مرسی که پرسیدین آقای جئون برای همه چیز ممنونم😀"
مرد رویاهام ❤️
"من فقط وظیفمو انجام دادم عزیزم🤗"
بقیهی روزم چطور سپری شد؟ خب من فقط به اون دو تا پیامی که آقای جئون بهم داده بود فکر کردم و مثل احمقا با خودم خندیدم و رویابافی کردم... قرار نیست که بابت خیالپردازی پول بدم نه؟ پس این کارو میکنم چون کاملا رایگانه و حس بهتری داره...هر چی هم که نباشه بالاخره آقای جئون تنها دلیلیه که این اواخر باعث میشه بخوام زندگی کنم و لبخند بزنم.
.
.
.دو روز بعد
-هی پسرهی بدقیافه چقد میخوای تلویزیون ببینی؟ پاشو خونرو تمیز کن آقای جئون داره میاد...
فقط جملهی آقای جئون داره میاد باعث میشد بخوام تو آسمونا پرواز کنم و به لقبی که اون عفریته منو باهاش خطاب کرده بود اهمیت ندم.صدای تپش قلبم و شکل گیری پروانههای داخل شکممو حس کردم.آقای جئون تو داری باعث میشی زندگیم قشنگ بشه!
حس میکردم زندگی واقعا داره شیرین میشه و احساس خوشایند و عجیبی داشتم اونقدر که نفهمم دو ساعته که مشغول تمیز کردن خونم و زمان گذشته. اصلا خسته نبودم.حس خوبی توی دلم شکل گرفته بود که باید جلوشو میگیرفتم . هر بار با به یادآوردن لبخندای مرد، نگاه مهربونش، آغوش حمایتگرش و حس لبای لطیفش روی پیشونیم از این رو به اون رو میشم و این حس لعنتی تشدید میشد.نباید انتظاراتمو بالا ببرم! همین که شناختمش و باهاش برخورد داشتم برام یه دستاورد محسوب میشه!
YOU ARE READING
i finally found peace! (Kookv)
Fanfictionآقای جئون سعی داره پسرک مظلوم و رنج دیده ای رو که کم کم بهش دل میبست به زندگی برگردونه... مرهمی برای درداش بشه و اعتماد به نفس از دست رفتشو بهش برگردونه...آیا موفق میشه ؟ ⭐ - این امکان نداره...من مثل احمقا به نظر میرسم لطفا نگاه کردن به منو تموم ک...