part 17( عشق)

1.6K 246 131
                                    

🌺 لطفاً اگه قلم بندرو دوست دارین با فالو کردنتون منو حمایت کنین.🌺

Author's pov

-برگرد...برگرد برگرد به جایی که بهش تعلق داری عوضی!

صدای زننده‌ی زن درست مثل صدای کشیده شدن ناخن روی تخته ی سیاه اکو میشد‌‌...

-نه‌‌...نه‌‌...نه لطفاً...‌.نه نه... لطفاً... من دیگه جایی نمیرم...

-جای تو پیش آدم حسابیا نیست تو یه تیکه اشغالی کیم‌تهیونگ!!

نیرویی پسر و از خونه‌ی دن بیرون انداخت و جوری که بدنش با اون نیروی عجیب و وحشتناک کشیده میشد غیر قابل توصیف بود.

-نه نه نهههههه!!!

چشمای خستشو با وحشت باز کرد و با چند بار پلک زدن از موقعیت مکانی خودش مطمئن شد و نفس راحتی کشید. اون فقط یه کابوس بود... درواقع وحشتناک ترین کابوس عمرش‌!

دستی به پیشونی خستش کشید و تونست قطره های عرق سردشو حس کنه. نمیتونست سنگینی فضای اتاقشو تحمل کنه پس به تصمیم گرفت کمی با دن صحبت کنه پس موبایلی که دن اخیرا براش خریده بود و برداشت. هنوز ساعت یازده شب بود و این به این معنی بود که مرد بیداره و خودشو با کتابهاش سرگرم کرده. دن خوشبختانه هیچوقت اهل زود خوابیدن نبود!

بعد از اینکه از آشپزخونه یه لیوان آب برداشت به طرف اتاق دن رفت و بعد از در زدن داخل شد.

-هی...

-هی تیانگ!

مرد به محض دیدنش لبخند دلگرم کننده ای زد و با اشاره کردن بهش فهموند کنارش روی تخت بشینه.

چیزی نگذشت که گفت و گوشونو با نرم افزار شروع کردن و دن کنجکاوانه پرسید:

-چرا بیداری؟ چیزی نیاز داری؟

- نه... فقط یه خواب بد دیدم... میشه یکم حرف بزنیم...

-اوه البته که میشه...

تهیونگ نگاهی به محیط اطراف انداخت ولی نگاهش به قاب عکسی که پسری کره ای و لاغر اندام با پوستی روشن رو نشون میداد و درست کنار تخت دن بود گره خورد.

-اون جه‌هیونه؟

-اره‌..‌

-خیلی خوشگله...

- اون زیباترین پسری بود که دیده بودم...همه چیز من بود... با رفتنش قلبمو تو مشتاش له کرد... اون بی‌وفا بود...

دن با یادآوری معشوقش لبخند تلخی زد و با دستش موهای فرفری پسر و به هم ریخت.

-دن مطمئن باش که اون دوست داره شادیتو ببینه...

-اون رفت ... برای همیشه... من به این چیزا اعتقاد ندارم تهیونگ... ما وجود داریم تا وقتی که هستیم و وقتی می‌میریم فقط نیستیم دیگه! درست مثل یه نقطه ی سیاه وسط یه کاغذ سفید ولی وقتی پاکش می‌کنی دیگه اثری ازش نیست...

i finally found peace! (Kookv)Where stories live. Discover now