🌺 لطفاً اگه قلم بندرو دوست دارین با فالو کردنتون منو حمایت کنین.🌺
Author's pov
-برگرد...برگرد برگرد به جایی که بهش تعلق داری عوضی!
صدای زنندهی زن درست مثل صدای کشیده شدن ناخن روی تخته ی سیاه اکو میشد...
-نه...نه...نه لطفاً....نه نه... لطفاً... من دیگه جایی نمیرم...
-جای تو پیش آدم حسابیا نیست تو یه تیکه اشغالی کیمتهیونگ!!
نیرویی پسر و از خونهی دن بیرون انداخت و جوری که بدنش با اون نیروی عجیب و وحشتناک کشیده میشد غیر قابل توصیف بود.
-نه نه نهههههه!!!
چشمای خستشو با وحشت باز کرد و با چند بار پلک زدن از موقعیت مکانی خودش مطمئن شد و نفس راحتی کشید. اون فقط یه کابوس بود... درواقع وحشتناک ترین کابوس عمرش!
دستی به پیشونی خستش کشید و تونست قطره های عرق سردشو حس کنه. نمیتونست سنگینی فضای اتاقشو تحمل کنه پس به تصمیم گرفت کمی با دن صحبت کنه پس موبایلی که دن اخیرا براش خریده بود و برداشت. هنوز ساعت یازده شب بود و این به این معنی بود که مرد بیداره و خودشو با کتابهاش سرگرم کرده. دن خوشبختانه هیچوقت اهل زود خوابیدن نبود!
بعد از اینکه از آشپزخونه یه لیوان آب برداشت به طرف اتاق دن رفت و بعد از در زدن داخل شد.
-هی...
-هی تیانگ!
مرد به محض دیدنش لبخند دلگرم کننده ای زد و با اشاره کردن بهش فهموند کنارش روی تخت بشینه.
چیزی نگذشت که گفت و گوشونو با نرم افزار شروع کردن و دن کنجکاوانه پرسید:
-چرا بیداری؟ چیزی نیاز داری؟
- نه... فقط یه خواب بد دیدم... میشه یکم حرف بزنیم...
-اوه البته که میشه...
تهیونگ نگاهی به محیط اطراف انداخت ولی نگاهش به قاب عکسی که پسری کره ای و لاغر اندام با پوستی روشن رو نشون میداد و درست کنار تخت دن بود گره خورد.
-اون جههیونه؟
-اره..
-خیلی خوشگله...
- اون زیباترین پسری بود که دیده بودم...همه چیز من بود... با رفتنش قلبمو تو مشتاش له کرد... اون بیوفا بود...
دن با یادآوری معشوقش لبخند تلخی زد و با دستش موهای فرفری پسر و به هم ریخت.
-دن مطمئن باش که اون دوست داره شادیتو ببینه...
-اون رفت ... برای همیشه... من به این چیزا اعتقاد ندارم تهیونگ... ما وجود داریم تا وقتی که هستیم و وقتی میمیریم فقط نیستیم دیگه! درست مثل یه نقطه ی سیاه وسط یه کاغذ سفید ولی وقتی پاکش میکنی دیگه اثری ازش نیست...
YOU ARE READING
i finally found peace! (Kookv)
Fanfictionآقای جئون سعی داره پسرک مظلوم و رنج دیده ای رو که کم کم بهش دل میبست به زندگی برگردونه... مرهمی برای درداش بشه و اعتماد به نفس از دست رفتشو بهش برگردونه...آیا موفق میشه ؟ ⭐ - این امکان نداره...من مثل احمقا به نظر میرسم لطفا نگاه کردن به منو تموم ک...