سولهی با خندهای هیستریک از جاش بلند شد و بعد از اوردن موبایلش اونو به سمت مرد گرفت.
-بیا خودت ببین! میخوام ببینم بعد از دیدن این بازم ازش دفاع میکنی ؟
بالاخره تونست باعث کنجکاوی مرد بشه...یعنی چه چیزی میتونست تصور اونو از اون پسربچهی معصوم و بیگناه به هم بزنه ؟! قطعا امکان نداشت. تهیونگ قرار بود تو ذهنش یه پسر بچه ی بیگناه و معصوم بمونه.
-نمیخوام اینجا ببینیش! فیلم و برات میفرستم...وقتی رفتی بیرون بهش فکر کن!
فیلم؟ فیلم دیگه چی بود ؟ یعنی تهیونگ چیکار کرده بود که سولهی ازش فیلم گرفته بود. افکارش آشفته بود و دعا میکرد چیز بدی منتظرش نباشه. اون واقعا نمیخواست به چیزای عجیب فکر کنه. با حس اینکه چقدر فضای خونه خفس بعد از خداحافظی از خونه خارج شد. مضطرب بود ولی دلیلشو نمیدونست. به سرعت خودشو به ماشینش رسوند و بعد از روشن کردنش گاز داد. دوست نداشت تصورش از تهیونگ به هم بخوره ولی چرا دلش گواه اتفاق خوبی رو نمیداد؟
بعد از نیم ساعت رانندگی بی هدف کنار زد . نمیتونست بیشتر از این تحمل کنه. حسی به جونش افتاده بود که بهش میگفت باید ببینه.
گوشیشو با دستایی لرزون برداشت و به سراغ فیلم رفت. ولی وقتی اون فیلمو پلی کرد از سولهی متنفر شد.
تهیونگ داشت خودارضایی میکرد؟ خب که چی؟ مگه این کاری نیست که همه انجام میدن؟ چرا باید نگاش کنه یا حتی بخواد ازش فیلم بگیره ؟! این حریم خصوصی پسره این کار واقعا بیشرمانس!! ولی نه ! سولهی انقدر ساده نیست و حتما همه چیز و پیشبینی کرده... چیزی بیشتر از یه خودارضایی ساده تو فیلم وجود داره.
تا اینجا اتفاقی نیفتاده بود ...فقط تهیونگی بود که روی تخت اتاقش به خودش میپیچید و با لمس کردن به خودش لذت میداد... صدای ناله های آرومش تو گوش مرد میپیچید ... اون نباید این تصویرارو میدید ولی حالا که نصفشو دیده بود باید تا انتها میدید که دقیقا چه اتفاقی افتاده!
سرعت دست پسر روی عضوش بیشتر شد و انگار بدنش بیشترشو تمنا میکرد. دست پسر به طرف موبایلش رفت و با پیدا کردن عکسی اونو جلوی چشماش گرفت. یعنی اون عکس چه کسی بود که تهیونگ با تصورش خودشو لمس میکرد؟ همون لحظه دوربین زوم شد و چیزی که نباید میدید و دید...ظاهراً اون زن کارشو خوب بلد بود.. تصویر زوم شد ولی مرد میتونست بیحس شدن پاهاشو به طور همزمان حس کنه... اون عکس خودش بود! و لحظهای بعد صدای نالهی بلند پسر که اسم خودشو صدا زد و به ارگاسم رسید تیر آخرش بود.
چرا ؟ چرا تهیونگ باید با عکس اون خودشو ارضا کنه؟ یعنی اون همجنسگراست؟ یعنی بهش کشش داره؟
نمیدونست حسش چیه؟ منزجر شده بود؟ نه! ناراحت بود ؟ نه! حس خوشایندی هم نداشت... حس گنگی بود و اون داشت داخلش دست و پا میزد...
ВЫ ЧИТАЕТЕ
i finally found peace! (Kookv)
Фанфикآقای جئون سعی داره پسرک مظلوم و رنج دیده ای رو که کم کم بهش دل میبست به زندگی برگردونه... مرهمی برای درداش بشه و اعتماد به نفس از دست رفتشو بهش برگردونه...آیا موفق میشه ؟ ⭐ - این امکان نداره...من مثل احمقا به نظر میرسم لطفا نگاه کردن به منو تموم ک...