Gym 5/5🔞

1K 80 9
                                    



به اطرافش نگاهی انداخت و وقتی دید خبری از یونگی نیست یواشکی به سمت لاکرش حرکت کرد.
-اه لعنتی رمزشو بلد نیستم

جونگکوک با گیجی نگاهی به لاکر انداخت.
+هن؟ یعنی رمز لاکر خودتو بلد نیستی؟

تهیونگ از شدت خنگی پسر کنارش زد توی پیشونیش و سعی کرد بی توجه به جونگکوک رمز لاکر یونگی رو حدس بزنه.

جونگکوک که تازه قضیه رو متوجه شده بود با کنجکاوی به حرکت سریع پسر روی دکمه‌های لاکر نگاه کرد.
+شاید تاریخ تولدش باشه..

تهیونگ سرش رو به سمت جونگکوک چرخوند و با نگاه پوکری بهش نگاه کرد.
-داری شوخی میکنی دیگه نه؟ آخه کدوم خری رمز لاکرشو تاریخ تولدش میزاره؟

جونگکوک بخاطر لحن تمسخر آمیز پسر شونه‌ای بالا انداخت و بیخیال روی صندلی کنار لاکرا نشست.

ده دقیقه بعد تهیونگ با خستگی خودشو روی صندلی کنار جونگکوک پرت کرد.
-فاککک حتی نمیتونم حدس بزنم رمز کوفتیش چیه

جونگکوک چشماش رو چرخوند و بی اهمیت به حرف پسر پرسید:
+سال تولد دوستت چیه؟

تهیونگ با حرص سمتش چرخید و با لحن تندی گفت:
-بهت میگم این حرفی که داری میزنی خیلی مسخرست! اما به هر حال بهت میگم که ببینی اشتباهه، 1995. خدایا باورم نمیشه واقعا فکر میکنی رمزش اینـ..

جمله‌ش با شنیدن صدای "تیک" لاکر قطع شد.
با چشمای گرد شده به پوزخند و قیافه‌ی از خود راضی جونگکوک نگاه کرد.

لحظاتی بعد با سرفه‌ی کوتاهی خودش رو جمع و جور کرد.
-اهم.. یونگی واقعا احمق تر از چیزیه که فکر میکردم

جونگکوک متوجه شد که پسر سعی داره در ناشیانه‌ترین حالت ممکن بحث رو عوض کنه اما چیزی نگفت و فقط ریز و آروم خندید.

تهیونگ نگاهی به خنده‌ی زیبای جونگکوک انداخت و لحظاتی بهش خیره شد.
حس میکرد چیزی توی دلش ذوب شده.

سرش رو از افکارش تکون داد و بعد از اینکه چیزی از داخل ساک یونگی برداشت و در لاکر رو بست از اتاق خارج شد.
به سمت یکی از اتاق‌های طبقه بالا که وی‌آی‌پی بودن حرکت کرد.

توی اتاق پر بود از انواع میله‌های بارفیکس، تردمیل‌ها‌، وزنه‌ها و کلی وسیله دیگه برای ورزش کردن.

وسایلی که داخل جیب شلوارکش گذاشته بود رو جلوی چشمای گرد جونگکوک در آورد و توجهی به قیافه‌ی متعجب پسر نکرد.

+چرا دوستت باید با خودش کاندوم و لوب بیاره باشگاه؟

تهیونگ شونه‌ش رو به معنای ندونستن بالا انداخت و به سمت پسر حرکت کرد.
وقتی داخل کشیدش و در رو قفل کرد به دیوار کنارش کوبوندش و لبهاش رو به لبهاش رسوند.

بدون اینکه بدونه داره به کجا کشیده میشه ، دنبال اون پسر شیطون مو شکلاتی راه میرفت و در عین حال با دیدن دری که روش تابلو "باشگاه خصوصی" نصب شده بود ، چشماش گرد شد که البته با فکر کردن به کارهایی که میخواد با اون توله خرس شیطون بکنه ، نیشخند کوچیکی رو صورتش جا گرفت.
اون کوچولو واقعا فکر کرده که میتونه از زیر کارهایی که کرده قسر در بره و بتونه مستقیما به ستاره های پشت پلکش دست پیدا کنه؟

Vkook || Kookv oneshots ⁺¹⁸Where stories live. Discover now