Gyute 3/7

358 59 1
                                    

فلش بک_5 روز پیش

دو روز از وقتی که توسط اون روباه دزد دزدیده شده بود میگذشت.

دیشب رو به اصرار روباه توی اتاقش خوابید اما هر کاری که تهیونگ کرد آخرش نتونست اون خرگوش تخس رو راضی کنه که کنارش روی تخت بخوابه پس مجبور شد روی مبل گوشه‌ی اتاق بخوابه.

جونگکوک همونطور که به تاج تخت تکیه داد بود دستاش رو دور پاهاش حلقه کرد و بعد از اینکه پتو رو روی پاهاش کشید سرش رو روشون گذاشت.

به پنجره‌های بزرگ اتاق و درختای بلند عمارت نگاه کرد و با یادآوری خونه کوچیک خودش آهی کشید.
دلش خیلی تنگ شده بود..
هم برای خونه‌ش و هم برای جیمین..

با یادآوری دوست خرسی و مهربونش اشکی از گوشه چشمش پایین افتاد و شروع کرد به بازی کردن با انگشتاش.

توی افکار و خاطراتش غرق شده بود که با صدای باز شدن در سریع سرش رو چرخوند و به شخصی که وارد میشد نگاه کرد.

مرد روبروش لباس یقه اسکی کرمی و شلوار تنگ مشکی پوشیده بود و کت چرم بلند مشکیش رو با کفشای براقش ست کرده بود.
طبق معمول موهاش رو با حالت زیبایی بالا داده بود که باعث شده بود قیافه‌ی مردونه و جذابی بگیره و کلاه کج چرمی مشکی رنگش یکی از گوشاش رو مخفی میکرد.

مرد کتش رو کند و روی چوب لباسی انداخت که باعث شد دم نارنجی و زیباش مشخص بشه.
با پوزخندی که سعی میکرد تبدیل به لبخند نشه به سمت خرگوش بدخلق و ناراحتش حرکت کرد و کنار پاهاش روی تخت نشست.

کمی سرش رو به عقب برگردوند و با چشمای خیس و دماغ قرمزش مواجه شد که با سری که روی پاهای خودش گذاشته بود باعث شده بود مجبور بشه کمی سرش رو بالا بگیره تا بتونه بهش نگاه کنه.

دلش از این همه کیوتی و مظلومی پسر قنج رفت و باعث شد لبخند محوی روی صورتش نقش ببنده.

جونگکوک که فکر کرده بود مرد داره بخاطر اشکاش مسخره‌ش میکنه آب دماغش رو پر سر و صدا بالا داد و با حالت قهر سرش رو چرخوند تا نگاهش به مرد نیوفته.

لبخند تهیونگ با دیدن این حرکت کیوت پسر بزرگتر شد و با هیجان مخفی‌ای که از داشتن پسر کوچولوش کنارش توی بدنش پخش شده بود کمی خودش رو خم کرد تا صورت پسر رو ببینه.

سرش رو از کنار پاهای پسر گذروند و از زیر به صورت ناراحت و لبهای قنچه شده‌ش نگاه کرد.
‌‌
انگشت شصتش رو روی لبهای مرطوبش کشید که باعث شد چشمای زیباش گرد شه و با تعجب و گوشایی که دیگه آویزون نبودن سرش رو بالا بیاره و بهش خیره شه.

تهیونگ ایندفعه دیگه لبخندش رو از دید خرگوشکش مخفی نکرد و با چشمای هلال شده دستش رو جلو برد و روی صورتش گذاشت.

گوشای جونگکوک توی هوا سیخ شده بودن و لبهای کوچیک
و قرمزش از تعجب از هم باز شده بودن.

Vkook || Kookv oneshots ⁺¹⁸Onde histórias criam vida. Descubra agora