Gym 3/5

686 99 21
                                    


حوله سفید تمیزش رو که لحظاتی پیش از توی ساکش در آورده بود روی شونه‌ش انداخت و به سمت صندلی مخصوص دراز نشست حرکت کرد.

بعد از فرار کردنش از دست جیمین به معنای واقعی حس میکرد ریه‌هاش دارن سوراخ میشن و مجبور شده بود چند ثانیه وسط سالن مثل دیوونه ها با صدای بلند نفس بکشه و نگاه متعجب دیگران رو نادیده بگیره.

نفس عمیقی کشید و روی صندلی دراز کشید.
شروع کرد به دراز نشست زدن و در همون حین داشت به عمیق ترین مسائل زندگیش هم فکر میکرد.

از "هیکل عالی چه فایده‌ای داره تا وقتی که سینگلی؟" بگیر تا "چرا اونروز داروخانه به بابام یدونه کاندوم اشانتیون نداد و یه آدم رو از زندگی کردن روی زمین نجات نداد؟"

سر بیستمین دراز نشست بود که یهو یه مسئله مهم یادش افتاد...
وقتی میومد بالا شلوارک کوتاهش هم بالا میرفت و یه نمای کاملا زیبا از داخل رون‌ها و اطراف دم و دستگاهش به نمایش میذاشت!

با چشمهای گرد شده سر جاش نیم خیز شد و میخواست بره و شلوارکش رو با یه شلوارک بلند‌تر عوض کنه که یهو کسی به سمتش اومد و دقیقا روی پاهاش نشست.

چشمای جونگکوک حتی از قبل هم گرد تر شدن... در حدی که به راحتی با چشمای قورباغه قابل مقایسه بودن!
اون شخص سرش رو بالا گرفت و جونگکوک توی اون لحظه حس کرد یهو یه سطل آب یخ روی سرش ریخته شد.

اون پسر همونی بود که جلوش اسکات زده بود و با پوزخند شیطانی‌ای مچش رو حین دید زدن باسنش گرفته بود.

نفس لرزونی کشید و سعی کرد به ظاهر فریبنده و هات پسری که روی پاهاش نشسته بود و دستاش رو کنار پهلوش گذاشته بود دقت نکنه.
آب دهانش رو قورت داد و بعد از اینکه پاهاش رو کمی تکون داد شروع به حرف زدن کرد:
+د..داری چیکار میکنی؟

تهیونگ پوزخند شیطانی‌ای زد و به حرکات پسر خیره شد.
تا چند دقیقه پیش داشت به سختی توی آینه تلاش میکرد که هات به نظر برسه.

اول لابلو توت‌فرنگیش که رنگش قرمز کمرنگ بود رو روی گونه‌هاش کشیده بود و با دستش محو کرده بود و با گاز گرفتن لبهاش سعی کرده بود اونها رو متورم و سرخ کنه و در آخر هم دستش رو به صورت شلخته توی موهاش کشیده بود و به فر زیبای موهاش حالت زیباتری داده بود.

و همه‌ی اینا باعث میشد خیلی خواستنی بشه و مثل الهه های زیبایی یونان به نظر برسه.

یکی از ابروهاش رو بالا انداخت و با گیجی و حالت مظلوم کیوتی حرف زد و در آخرش لبهاش رو جلو داد.
-بهت برای دراز نشست زدن کمک میکنم؟!

جونگکوک دستاش رو پشت کمر خودش تکیه گاه کرد و بعد از نفس عمیقی که کشید جواب پسر شیطون روی پاهاش رو با سوال جدیدی داد:
+ن..نه منظورم اینه که چرا؟...من که ازت نخواستم!

Vkook || Kookv oneshots ⁺¹⁸Место, где живут истории. Откройте их для себя