(گایز این پارت اسمات داره اگه دوست ندارید نخونید ^-^)
⛔️شروع اسمات⛔️
از روی مبل بلند شد و با قدمهای آروم و کشیده به سمت عسلی کنار دستشویی حرکت کرد.
با چشمای خمار و پوزخند یکی از چندین کاندوم رو برداشت و تکخند صداداری زد.-هممم مثل اینکه قراره خیلی بهمون خوش بگذره، مگه نه بانی؟
جونگکوک با خطاب قرار گرفته شدنش توسط تهیونگ آب دهانش رو قورت داد و با استرس دستی به گوشش کشید.
نه اینکه بار اولش باشه که با کسی رابطه داشته باشه اما صد درصد این اولین بارش بود که قرار بود باتم کسی باشه.تهیونگ با نشنیدن جوابی از سمت جونگکوک لبخند کوچیکی زد و با شیطنت بستهی مربعی شکل صورتی رو برداشت.
-هممم توت فرنگی خوبه؟ نظر تو چیه بانی؟سرش رو چرخوند و چشمای خمارش رو به چشمای براق خرگوش دوخت.
جونگکوک در جواب فقط بیشتر توی خودش جمع شد و گوشاش تکون کوچیکی خوردن.-پس اینو ول میکنیم
دستش رو توی بستهها چرخوند و ایندفعه بستهی زردی بیرون کشید.
-موزی چی؟ موزی دوست داری خرگوشک؟کل بدن جونگکوک روی آتش بود چون لعنت بهش! کی بود که بتونه در برابر حرفای کثیف همچین شخص جذابی با چشمای خمار و لبخند شهوتیش تحمل کنه و ذوب نشه؟
تهیونگ که ایندفعه بخاطر نشنیدن جوابی از طرف پسر کمی توی حس و حالش خورده بود بسته رو سر جاش گذاشت و با لحن تهدید برانگیز و کمی حرصیای گفت:
-خودت خواستی بانی!بستهی کاندوم خاردار رو برداشت و توی هوا تکون داد.
-خودت خواستی بهت آسون نگیرمچشمای جونگکوک با دیدن کاندوم خاردار توی دستای روباه گرد شدن و با هول سر جاش سیخ نشست.
سرش رو به دو طرف تکون داد و سعی کرد جلوی پسر رو بگیره.
+ن..نه! نه این نه! ه..همون م..موزی خ..خوبه!..
با لکنت گفت و به سمت تهیونگ حرکت کرد.دستش رو بین بستههای کاندوم برد و بستهی زرد رنگ رو بیرون کشید.
+همین!
گفت و بعد از اینکه بوش کرد به سمت دماغ پسر بردش.
+ببین چه بوی خوبی میده! حتی خوشرنگ هم هست!تهیونگ فقط با لبخند کوچیک و چشمای درخشان بهش زل زد و در آخر نتونست تحمل کنه و دستش رو توی موهای خرگوش برد.
گونههای جونگکوک دوباره سرخ شدن و میتونست ضربان قلبش رو توی کل بدنش حس کنه.آب دهانش رو خیلی محکم قورت داد و با چشمای لرزون به پسر نگاه کرد.
میتونست قسم بخوره که قلبش الان داره حتی از قبل هم تندتر میزنه.-باشه بانی! پس همین رو استفاده میکنیم!
خیلی آروم با حالت زمزمه گفت و پسر رو خیلی سریع به سمت اتاقی که نزدیکشون بود هل داد.
بعد از اینکه روی تخت پرتش کرد روش خیمه زد و لباش رو به لبای پفکیش چسبوند.
CITEȘTI
Vkook || Kookv oneshots ⁺¹⁸
Ficțiune adolescențiوانشات ها و چندشاتی ها از کاپل ویکوک/ کوکوی⁺¹⁸ نکته: این بوک تکمیل شده نیست و هر چند وقت یکبار یه وانشات/چندشاتی به پارتهاش اضافه میشه💜 ^onshots, minibooks, AUs, fictwitts and scenarios^ Writers: Windy: @thv_jk_vk Winter: @neyunv Start: 21.6.2022