اوضاعشون بهم ریخته نه، اما عجیب بود. از وقتی که وجود بکهیون یعنی در اصل وجود گرگ سفید علنی شده بود، کشور های همسایه اول به سرزمین شرقی میرفتن تا پیداش کنن اما بعد از ناامیدی از وجودش و فهمیدن اینکه توی مقر ماهه، در حالی که بی میل بودن برای دیدنش به اون ها درخواست میفرستادن.
گرگ سرخ موضع خوبی داشت و این وضعیت رو به نفع خودشون تعبیر میکرد اما چانیول میترسید که بعد دیدن گرگ سفید و اطمینان از وجودش طمع کنن. کسایی که قدرت رو دوست داشتن همیشه طماع بودن و بکهیون مورد خوبی برای تحریکشون بود. اما به هر حال هر چقدر هم که چانیول توی مقرماه ارج و مقام داشت بعد از اتفاقاتی که افتاده بود همشون رو از دست داده بود و اگر دست خودش بود تمام مدت رو کنار بکهیون توی تخت میخوابید تا اینکه به قلعه بیاد و نگاه های سرشار از قضاوت و چشم های پر از کینشون رو تماشا کنه. به هر حال اون ها میدونستن که اگر چانیول با لونای سفید جفت شده هیچ شانسی برای استفاده ازش ندارن یا اگر هم داشته باشن فقط تنها راه مرگ دست شاهه که باز باید از مانعی به نام جاگا رد میشدن. رسیدن به خواسته هاشون راه طولانی داشت و به نظر نمیرسید اون ها این رو دوست داشته باشن.
- سرزمین سفید اعلام کرده که میخواد شاهزاده ی بزرگش رو همراه چندین نفر زودتر از بقیه به اینجا بفرسته تا دیدارشون با ما سریعتر باشه. شاهشون رسما توی نامه ای که فرستادن گفتن که به شدت مشتاق حمایت و پیمان همکاری با ما هستن.
چانیول اخم هاش رو درهم کشید و به پیشکار جوان که متن نامه رو با شادی اعلام میکرد نگاه کرد.
- شاهزاده ی بزرگشون همون پسرک افاده ای و بی ادب نیست که دفعه ی قبل سرباز خونه رو به آتیش کشید؟
گرگ نارنجی با سرگرمی خندید و جام شرابش رو نزدیک لب هاش کرد؛ حرص خوردن وانای همیشه آروم و خونسرد به شدت جذاب بود.
- جناب شیومین، خودشونن.
به محض گفته شدن اسمش چند نفر از افراد دور میز در مورد اینکه جدیدا چقدر زیبا و برازنده شده نظر دادن و این بار جام شراب چانیول بود که به سرعت خالی و روی میز کوبیده میشد.
- رئیس، این همه رفت و آمدی که برای گرگ سفید قراره اتفاق بیوفته فقط هرج و مرج و ناامنی با خودش داره!
چانیول عصبی گفت و منتظر به سهون خیره شد تا حرفی که میخواد رو بشنوه اما نه، گرگ نارنجی تازه سرگرمی خودش رو پیدا کرده بود.
- نمیتونیم درها رو برای همیشه بسته نگه داریم وانا، ما نیاز به ارتباطات داریم تا قوی تر بشیم و وجود لونای سفید بعد از این همه مدت بهترین مهره برای ماست.
- شاهزاده بیماره و این کارها سلامتیش رو بیشتر به خطر میندازه.
- پس تا قبل از مرگش باید یه فایده ای برای ما داشته باشه جناب دست!
YOU ARE READING
𝑹𝒐𝒔𝒆𝒔
Werewolf' 𝑯𝒊𝒔𝒕𝒐𝒓𝒊𝒄𝒂𝒍, 𝒓𝒐𝒎𝒂𝒏𝒄𝒆, 𝒐𝒎𝒆𝒈𝒂𝒗𝒆𝒓𝒔𝒆' ' 𝒄𝒉𝒂𝒏𝒃𝒂𝒆𝒌' یه دیدار ساده بود؛ گل های رزی که هر بار از زیر شنل بلندش بیرون کشیده میشد... و قلبی که هر بار تند تر میتپید. ᴥ︎︎︎ - من همون شاهزاده ی نفرین شدم. - اما نفرین به زیبایی!