تهیونگ روی صندلیش نشسته بود و به یونگی که با شور و حرارت راجب انتخاب خیلی درستش حرف میزد نگاه میکرد.
× من برای یونجون تابلومو بلند میکنم.
تهیونگ موبایلش رو خاموش کرد و با اخم به یونگی خیره شد.
_ یونجون دیگه کیه؟
یونگی نگاه ناامیدش رو از دوستش گرفت و جواب داد:
× همونی که گفتی بخرمش. اصلا تگای روی قفسا رو خوندی؟
_ اگه قصدم از اینجا اومدن خوندن بود میرفتم کتابخونه.
تهیونگ گفت و پاش رو روی پای دیگهش انداخت.
مراسم درحال شروع شدن بود. مردِ میکروفون به دست که مسئول اجرای مراسم بود برای بار دوم روی سن رفت و مقابل مهمانها قرار گرفت.
«خانومها و آقایان..امیدوارم تور لذت بخشی رو با دیدن نمایش امگاهای ما تجربه کرده باشید. تا دقایقی دیگر مزایده رو شروع خواهیم کرد پس درخواست میکنم تا این زمان از خودتون با نوشیدنیهایی که روی میزهاتون قرار داده شده پذیرایی کنید. مزایده بسیار ساده است. ما اسم هر امگا رو اعلام میکنیم و نور رو روی قفسش قرار میدیم، بدین ترتیب قیمت مورد نظر اعلام میشه و علاقمندان میتونند تابلوهای خودشون رو بالا بگیرند. اگر مایل به گذروندن یک شب با امگاهای ما هستید باید صبر کنید و ببینید آیا اون شخص خریده میشه یا خیر، در صورت فروخته نشدنش میتونید با نشون دادن تابلوی قرمز قصد خودتون رو اعلام کنید. طبیعتا هرچه قیمت پیشنهادی بیشتر باشه شانس بالاتری هم برای تصاحب امگای مورد نظرتون خواهید داشت.»
____________
تهیونگ با تاسف به یونگی نگاه کرد که سه میلیون دلار برای خرید امگای مو صورتی خرج یا به قول خودش سرمایهگذاری کرده بود. یونگی با رضایت تمام روی صندلی نشسته بود و ادامهی مراسم رو تماشا میکرد.
اصلا درک نمیکرد که چرا دوستش باید چنین پولی رو برای کسی که مشخص نیست قراره میت واقعیت باشه یا نه خرج کنه. مخصوصا وقتی میدونست هدف یونگی از خریدش فقط تامین نیازهای جنسیشه، چیزی که با مقدار خیلی کمتری از پول میتونست تأمین بشه. هرچند به دلیل عقیده نداشتن دوستش به مبحث "تعهد" مطمئن بود اون امگا قراره زجر زیادی توی خونهی یونگی بکشه.
با دوباره خاریدن بینیش سرش رو بالا گرفت و متوجه شد نور روی قفس امگای بلوند قرار گرفته. نیشخندی زد و دست به سینه به پشتی صندلیش تکیه داد. چهرهی خیره کنندهی اون امگا مطیع و سابمیسیو بنظر میرسید و تهیونگ میتونست تصور کنه توی تخت چقدر میتونه مطیعتر باشه.
مجری با قیمت پیشنهادی هفت میلیون دلار کارش رو آغاز کرد و بلافاصله تابلوهای آلفاها بالا رفت. انگار که تعداد زیادی از مهمانها صبر کرده بودند تا اول شانسشون رو برای خرید پسرک بلوند امتحان کنند.
YOU ARE READING
SOLD || TAEJIN
Fanfiction[فروخته شده/𝙎𝙊𝙇𝘿]⛓️ «کیم سوکجین، امگایی که بعد از دزدیده شدن برخلاف خواستهاش، به بالاترین پیشنهاد فروخته میشه...» ➪ 𝐖𝐞𝐥𝐜𝐨𝐦𝐞 𝐓𝐨 𝐌𝐨𝐉𝐢𝐧𝐎𝐟𝐟𝐢𝐜𝐢𝐚𝐥 ᯽🍕 *یک داستان متفاوت از یک کاپل پر تکرار.. ⛓️ ️کاپل: تهجین / یونمین ⛓️ ژانر: ام...