در کشو رو باز کرد و یه لباس قهوهای رنگ که عکس یک خرس پشمالو روش حک شده بود بیرون کشید. با لبخند به سمت پسر بچه رفت و قبل از اینکه لباس رو تنشکنه شکم لختش رو نوازش کرد.
خندههای ریز نوآ سوکجین رو متعاقبا به لبخند زدن وادار کرد و وقتی برگشت تا لباسهای روی زمین رو برداره با نایونی که لباسش رو بالا گرفته بود مواجه شد.
× شیکم نایون رو هم ناز کن!
نایون گفت و شکمش رو جلوی سوکجین تکون تکون داد.
سوکجین به حرکت دختر بچه خندید و بیخیال لباسها شد و به سمت نایون رفت. با وجود اینکه تذکر جدی تهیونگ مبنی بر بلند نکردن چیزهای سنگین رو به یاد داشت اما نایون رو بغل کرد و باهاش روی تخت نشست.
+ چقدر شیکم نرم و نازی داری سوییتی...فکر کنم بخاطر اینه که سبزیجاتتو کامل میخوری.
با انگشتهاش خیلی نرم شکم نایون رو ناز کرد و بعد لباسش رو پایین کشید تا سرما نخوره.
نایون با چشمهایی مملو از شادی و رضایت به سوکجین نگاه کرد و با افتخار گفت:
× نایون یاد گرفته نخود فرنگی هم بخوره. اینقد..
و با انگشتهاش عدد سه رو نشون داد.
جین لبخندی به دختر بچه زد و لپش رو کشید.
+ واو...تو هر روز کاری میکنی بیشتر از قبل بهت افتخار کنم.
با صدای نق نق نوآ که بغل سوکجین رو میطلبید توجه هر دوشون به گهوارهی چوبی سفید گوشهی اتاق جلب شد. سوکجین نایون رو بوسید و بعد روی زمین گذاشت تا نوآ رو بلند کنه.
ESTÁS LEYENDO
SOLD || TAEJIN
Fanfic[فروخته شده/𝙎𝙊𝙇𝘿]⛓️ «کیم سوکجین، امگایی که بعد از دزدیده شدن برخلاف خواستهاش، به بالاترین پیشنهاد فروخته میشه...» ➪ 𝐖𝐞𝐥𝐜𝐨𝐦𝐞 𝐓𝐨 𝐌𝐨𝐉𝐢𝐧𝐎𝐟𝐟𝐢𝐜𝐢𝐚𝐥 ᯽🍕 *یک داستان متفاوت از یک کاپل پر تکرار.. ⛓️ ️کاپل: تهجین / یونمین ⛓️ ژانر: ام...