نایون با لباس پرنسسی کرمی رنگش پشت میز صبحانه نشسته بود و درحالی که پاهای کوچیکش رو توی هوا تکون میداد سعی داشت با سوکجین یه مکالمه برقرار کنه.++ اوه نه...سرما خوردی سوکجینی؟
سوکجین ماسکش رو مرتب کرد و سرش رو به چپ و راست تکون داد و در همین حین سعی داشت لبخندی به نایون بزنه.
+ نه عزیزدلم. فکر کنم به غذای دیشب حساسیت داشتم و برای همین باید نفسم گرم باشه. دوست داری وقتی صبحونت رو تموم کردی بریم نقاشی بکشیم؟
چشمهای دختر بچه در اثر پیشنهاد امگای جوان درخشیدند و ذوق آشکاری توی چهرهاش پیدا شد.
++ نوآ هم میتونه بهمون مقحل بشه؟
جین قاشق کوچولوی مخصوص نینی رو که با حریرهی بادوم پر شده بود داخل دهن نوآ گذاشت و نوآ حرکات بامزهی نینی طوری از خودش درآورد.
+ ملحق عزیزم. البته که میتونه. ما هر سهتاییمون یه تیمیم. همیشه باید باهم باشیم. مگه نه فسقلی؟
گفت و آروم لپ تپل نوآ رو نوازش کرد که منجر به بلند خندیدن نوآ و پاشیدن غذای تو دهنش به همه جا شد.
نایون متفکرانه به سوکجین و برادرش نگاه کرد و هیچی نگفت. هر چند در انتها طاقت نیاورد که افکارش رو برای خودش نگه داره.
++ اما ددی چی میشه؟ من دوست دارم ما یه تیم چهار نفره باشیم نه سه نفره. ددی از تنهایی خوشش نمیاد و اینطوری غصه میخوره.
جین دور دهن نوآ رو پاک کرد و اون رو از روی صندلی بچه برداشت تا لباس سرشار از حریرهش رو عوض کنه.
ESTÁS LEYENDO
SOLD || TAEJIN
Fanfic[فروخته شده/𝙎𝙊𝙇𝘿]⛓️ «کیم سوکجین، امگایی که بعد از دزدیده شدن برخلاف خواستهاش، به بالاترین پیشنهاد فروخته میشه...» ➪ 𝐖𝐞𝐥𝐜𝐨𝐦𝐞 𝐓𝐨 𝐌𝐨𝐉𝐢𝐧𝐎𝐟𝐟𝐢𝐜𝐢𝐚𝐥 ᯽🍕 *یک داستان متفاوت از یک کاپل پر تکرار.. ⛓️ ️کاپل: تهجین / یونمین ⛓️ ژانر: ام...