✯𝑆𝑂𝐿𝐷 𝑬14⛓️

927 145 112
                                    

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.

نایون با لباس پرنسسی کرمی رنگش پشت میز صبحانه نشسته بود و درحالی که پاهای کوچیکش رو توی هوا تکون می‌داد سعی داشت با سوکجین یه مکالمه برقرار کنه

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.


نایون با لباس پرنسسی کرمی رنگش پشت میز صبحانه نشسته بود و درحالی که پاهای کوچیکش رو توی هوا تکون می‌داد سعی داشت با سوکجین یه مکالمه برقرار کنه.

++ اوه نه...سرما خوردی سوکجینی؟

سوکجین ماسکش‌ رو مرتب کرد و سرش رو به چپ و راست تکون داد و در همین حین سعی داشت لبخندی به نایون بزنه.

+ نه عزیزدلم. فکر کنم به غذای دیشب حساسیت داشتم و برای همین باید نفسم گرم باشه. دوست داری وقتی صبحونت رو تموم کردی بریم نقاشی بکشیم؟

چشم‌های دختر بچه در اثر پیشنهاد امگای جوان درخشیدند و ذوق آشکاری توی چهره‌اش پیدا شد‌.

++ نوآ هم می‌تونه بهمون مقحل بشه؟

جین قاشق کوچولوی مخصوص نینی‌ رو که با حریره‌ی بادوم پر شده بود داخل دهن نوآ گذاشت و نوآ حرکات بامزه‌ی نینی طوری از خودش درآورد.

+ ملحق عزیزم. البته که می‌تونه. ما هر سه‌تاییمون یه تیمیم. همیشه باید باهم باشیم. مگه نه فسقلی؟

گفت و آروم لپ تپل نوآ رو نوازش کرد که منجر به بلند خندیدن نوآ و پاشیدن غذای تو دهنش به همه جا شد.

نایون متفکرانه به سوکجین و برادرش نگاه کرد و هیچی نگفت. هر چند در انتها طاقت نیاورد که افکارش رو برای خودش نگه داره.

++ اما ددی چی می‌شه؟ من دوست دارم ما یه تیم چهار نفره باشیم نه سه نفره. ددی از تنهایی خوشش نمیاد و اینطوری غصه می‌خوره.

جین دور دهن نوآ رو پاک کرد و اون رو از روی صندلی بچه برداشت تا لباس سرشار از حریره‌ش رو عوض کنه.

SOLD || TAEJINDonde viven las historias. Descúbrelo ahora