✯𝑆𝑂𝐿𝐷 𝑬17⛓️

563 118 50
                                    

_ تو اینجا چه غلطی می‌کنی؟ چرا همه‌ش به جاهایی که تعلق نداری سرک می‌کشی؟

بعد از اینکه تهیونگ سرش فریاد کشید به سمتش اومد تا دستش رو بگیره و از اتاق بیرونش کنه.

+ دست کثیفتو به من نزن.

سعی کرد مثل آلفا با تن صدای بلندی صحبت کنه اما به محض اینکه نگاه تهیونگ رو دید ساکت شد‌. می‌تونست خونی که از دست تهیونگ چکه می‌کرد رو ببینه که باعث می‌شد توی شکمش احساس ضعف و درد بکنه. یک قدم به عقب برداشت و همچنان نگاهش به دست خونین آلفاش بود.

تهیونگ به اومدن به سمتش ادامه داد و سوکجین هم به عقب رفتنش..
اما وقتی تهیونگ فهمید امگا به لبه‌ی پله‌ها نزدیکه متوقف شد، هر چند جین غرق چیز دیگه‌ای بود و باز به عقب رفتن ادامه داد.

تهیونگ با سرعت دستش رو دراز کرد و درست به موقع جین رو از تی‌شرت به جلو کشید تا از افتادنش جلوگیری کنه.

_ تو چی هستی سوکجین؟ یه احمق؟

بعد از گفتن حرفش با عصبانیت به سمت اتاقش رفت. دستش حالا از قبل هم بیشتر درد می‌کرد چون بخاطر کشیدن جین مجبور شده بود انگشت‌هاش رو از هم فاصله بده. شک نداشت که الان جراحتش بیش از پیش دهان باز کرده.

سوکجین دستش رو روی قفسه سینه‌اش گذاشت تا ضربان سریع قلبش رو احساس کنه. حرکت تهیونگ نه تنها باعث ترسیدنش شده بود بلکه اون رو در یک قدمی یک سقوط مرگ آسا قرار داده بود. معلوم نبود اگر پایید می‌افتاد با چندتا استخون شکسته مواجه می‌شد.

اما چیزی که بیشتر شوکه‌اش می‌کرد کار آلفا بود.

چرا اصلا نجاتش داد؟

مگه قرار نبود در نهایت بکشتش؟

صدای زنگ آیفون و باز شدن در اتاق تهیونگ، سوکجین رو از افکارش بیرون کشید.

تهیونگ نگاهی از روی عصبانیت بهش انداخت و با انگشت به سمتش اشاره کرد:

_ از همین جایی که هستی تکون نمی‌خوری وگرنه من می‌دونم و تو!

و از پله‌ها پایین رفت.

وقتی آلفا در رو باز کرد با پدر و مادرش که توی قاب ایستاده بودند مواجه شد.

بعد از باز شدن در، سومین تهیونگ رو کنار زد و به طرف هال رفت اما هیون‌بین متوجه دست مجروح پسرش شد و سعی کرد وارسیش کنه.

_ مامان دنبال چی می‌گردی دقیقا؟ بهتون گفتم امشب نیاین خونه‌ی من!

× امگات کجاست تهیونگ؟ می‌خوام ببینمش!

پدر تهیونگ دست پسرش رو رها کرد و به سمت همسرس رفت.

++ عزیزم، حتی منم به عنوان یه آلفا دوست ندارم اینطوری صدا زده بشم. لطفا خودت رو کنترل کن...اینجا کسی که تقصیر کاره پسر خودمونه.

SOLD || TAEJINWhere stories live. Discover now