سوکجین به سمت پنتری که یکم قبلتر تهیونگ اشاره کرده بود مواد غذایی رو داخلش نگه میداره رفت و درش رو باز کرد. برعکس دکور سادهی آشپزخونه داخل پنتری پر بود از انواع و اقسام مواد غذایی مختلف و فکرش رو به این جهت هدایت کرد که یک نفر اینجا عاشق غذا خوردنه.
هنوز مطمئن نبود که چی میخواد درست کنه و باید دانل فریزر رو هم چک میکرد تا چندتا ایده به ذهنش میرسید.
با ورود تهیونگ که لپتاپش رو روی میز میذاشت و یک صندلی بیرون میکشید با تعجب به آلفا نگاه کرد و سرجاش ایستاد.
تهیونگ پشت میز نشست و عینک کارش رو هم روی چشمهاش گذاشت.
_ چرا داری به من نگاه میکنی وقتی قراره درحال پختن شام باشی سوکجین؟
+ فقط اینکه-
تهیونگ حرفش رو برید و نگاهش رو به لپتاپش داد.
_ اینجام تا مطمئن بشم کار خندهداری با غذا نمیکنی. بهتره زودتر کارتو انجام بدی چون قصد ندارم آخر شب شام بخورم.
چیزی نگفت و سری تکون داد. به سمت فریزر رفت و درش رو باز کرد. داخلش بستههای مختلف گوشت که روی هر کدوم نوشته شده بود چه نوعی هستن به طرز مرتبی چیده شده بودند. یه بسته شاهمیگو رو بیرون کشید و روی میز گذاشت.
+ من پاستاها رو پیدا نکردم.
تهیونگ بدون اینکه بهش نگاه کنه به سمت چپ اشاره کرد.
_ سومین کابینت از سمت چپ.
ممنونم آرومی زمزمه کرد و به طرف جایی که بهش گفته شده بود رفت. یه ماهیتابه برای پخت میگوها پیدا کرد و دنبال سبزیجات مورد نیازش گشت.
_ قصد داری چی بپزی؟
پیازها رو داخل یه ظرف گذاشت و جواب داد:
+ کارابونارا با شاهمیگو
تهیونگ سری تکون داد و بالاخره بهش نگاه کرد.
_ انتخاب خوبیه.
بعد از اینکه اعلام کرد شام حاضره، تهیونگ عینکش رو برداشت و صفحهی لپتاپ رو بست.
درحال سرو کردن غذا توی یه بشقاب سفید و دایرهای شکل بود که با استشمام بوی آلفا فهمید پسر بزرگتر بهش نزدیک شده.
_ برای خودتم بکش. من بهت اعتماد ندارم و اگه قراره از این غذا بخورم خودت باید اول تستش کنی. اما حواست باشه برای خودت بیشتر از من نکشی.
بدون اینکه بحث کنه یه بشقاب دیگه آورد و طبق دستور آلفا یکم غذا برای خودش ریخت. سپاسگزار بود که حداقل قرار نیست شب رو گشنه سپری کنه.
تهیونگ از کنارش در یه کشو رو باز کرد و سریع یه جفت چاپاستیک برداشت.
_ بهتره یاد بگیری سریعتر حرکت کنی، الانم دنبالم بیا.
YOU ARE READING
SOLD || TAEJIN
Fanfiction[فروخته شده/𝙎𝙊𝙇𝘿]⛓️ «کیم سوکجین، امگایی که بعد از دزدیده شدن برخلاف خواستهاش، به بالاترین پیشنهاد فروخته میشه...» ➪ 𝐖𝐞𝐥𝐜𝐨𝐦𝐞 𝐓𝐨 𝐌𝐨𝐉𝐢𝐧𝐎𝐟𝐟𝐢𝐜𝐢𝐚𝐥 ᯽🍕 *یک داستان متفاوت از یک کاپل پر تکرار.. ⛓️ ️کاپل: تهجین / یونمین ⛓️ ژانر: ام...