همین که خواست به سمت در اتاق بره دوباره توسط آلفا صدا زده شد. چرخید و به مرد مقابلش که انگار برای پشت میز نشستن آفریده شده بود نگاه کرد.
_ کجا داری میری سوکجین؟
نگاهش بین در و سپس چهرهی آلفا چرخید.
+ عاممم..به نایون قول دادم میرم پیشش.
تهیونگ کمی صندلیش رو عقب داد و چند بار روی رون پاش زد.
_ بیا اینجا..کارت دارم.
آب دهنش رو قورت داد و به آهستگی قدم برداشت. دیر وقت بود پس آلفا قصد نداشت کاری باهاش بکنه..مگه نه؟
بعد از چند قدمی که آرزو میکرد سالها طول میکشیدند، بالاخره مقابل صندلی تهیونگ قرار گرفت. میتونست فرومونهای جنسی آلفا رو که برانگیخته شده بودند به وضوع حس کنه.
تهیونگ دستش رو کشید و با اینکار باعث شد روی ران عضلانی پاش فرود بیاد. با خجالت لبههای تیشرتش رو گرفت و کمی وول خورد اما وقتی دست تهیونگ به زیر لباسش خزید احساس مور مور شدن کل وجودش رو فرا گرفت.
تهیونگ صورتش رو به گردن خوشبوی سوکجین چسبونده بود و اجازه میداد گرگش با راحتی تمام از رایحهی توتفرنگیهای تازه چیده شدهی امگا لذت ببره. یه چیزی راجب این پسر وجود داشت که باعث میشد افکار دومی راجبش داشته باشه. سوکجین واقعا کی بود؟
امگای بلوند خرخر ضعیفی توی بغل آلفا کرد و به کمرش قوس ملایمی داد.
+ آ-آلفا..
_ هممم..
دستهای تهیونگ ماهرانه راه خودشون رو به سمت نیپلهاش پیدا کردند و بین انگشتهاش فشارشون دادند.
سرش رو به عقب خم کرده بود و با دهان باز نفس میکشید. برآمدگی عضو عظیم آلفا به باسنش مالیده میشد و نرونهای عصبی مغزش رو تحریک میکرد.
تهیونگ رد گاز روی گردنش رو لیسید و زبونش رو تا فکش بالا آورد تا خط ظریفی از آب دهان روشون باقی بذاره.
وقتی صورتش به سمت آلفا چرخونده شد و لبهای پر و ماهر تهیونگ روی لبهاش کوبیده شدند، با اشتیاق بوسه رو پاسخ داد و باسنش رو دایرهوار روی هیولای پوشیدهی تهیونگ مالوند.
اما اینکارش انگار که فعل و انفعالات عجیبی رو در آلفا به وجود بیاره، بدون اینکه از روی پاش بلندش کنه بغلش کرد و اون رو روی میز گذاشت؛ سپس تیشرتش رو درآورد و به نیپلهاش حمله کرد.
آه غلیظی بخاطر مکهای محکم و ناگهانی تهیونگ کشید و سعی کرد با دست صورت آلفا رو از نوک سینههاش دور کنه. با گذشت زمان کفهی ترازوی درد نسبت به لذت داشت سنگینی میکرد و سوکجین از این ماجرا خوشش نمیاومد.
YOU ARE READING
SOLD || TAEJIN
Fanfiction[فروخته شده/𝙎𝙊𝙇𝘿]⛓️ «کیم سوکجین، امگایی که بعد از دزدیده شدن برخلاف خواستهاش، به بالاترین پیشنهاد فروخته میشه...» ➪ 𝐖𝐞𝐥𝐜𝐨𝐦𝐞 𝐓𝐨 𝐌𝐨𝐉𝐢𝐧𝐎𝐟𝐟𝐢𝐜𝐢𝐚𝐥 ᯽🍕 *یک داستان متفاوت از یک کاپل پر تکرار.. ⛓️ ️کاپل: تهجین / یونمین ⛓️ ژانر: ام...