Part 8

71 12 7
                                    

فلش بک

جنی : لیسا چرا به بقیه هم نگفتی که بیان ؟

لیسا لبخندی زد و گفت : خب مگه بده ؟! خواستم کمی با هم تنها باشیم و قدم بزنیم .

جنی : نه خب خیلیم دوس دارم که با هم باشیم ولی بعدا رزیتا از اینکه اونم نبردیم کلی غر میزنه ..

لیسا : نترس به جیسو سپردم که رزیتا و رزی رو ببره بیرون .

جنی : خیالم راحت شد .

لیسا و جنی به آرومی در کنار همدیگه قدم میزدن و از کنار هم بودن شاد بودن . داشتن مسیرشونو میرفتن که لیسا چشمش به گروه رقاصی افتاد و با دست بهشون اشاره کرد و لب زد : جنی اونجا رو ببین؛ منم دلم می خواد برم اونجا و برقصم .

جنی : خب برو برقص؛ منم تشویقت می کنم .

لیسا با لبخند به جنی نگاه کرد و گفت : واقعاً ؟

جنی : اوهوم مطمئنم که خیلی هم خوب میرقصی؛ همون رقص هایی که تمرین میکردی رو اینجا امتحان کن قطعاً همه عاشقت میشن ..

یهو جدی تر به لیسا نزدیک شد و ادامه داد : اما بهت هشدار میدم جز من به کسی حق نداری نگاه هم کنی ها ..

لیسا خندید و گفت : چشم عشقم؛ مگه میشه کسی جز تو رو ببینم چون تنها زیبایی که چشمامو نمیتونم ازش بردارم ..

بهش نزدیک شد و دستشو دور کمرش گذاشت و کمی
به خودش نزدیکش کرد و ادامه داد : تنها تویی بیب .

با این حرفش جنی گونه هاش سرخ شد و لیسا با دیدن اینکه خجالت میکشه نیم لبخندی زد و بوسه ای روی لباش گذاشت و به سمت رقاص ها دویید جنی با لمس لبای لیسا شوکه شده بود و قلبش تند تند میزد جوریکه انگار میخواست از سینه اش بزنه بیرون؛ وقتی که به خودش اومد لبخندی زد و به لیسا که داشت آماده رقصیدن میشد نگاهی انداخت هنوز نوبتش نرسیده بود برای همین دوباره برگشت پیشش و با استرس داشت رقصی که قرار بود همراه آهنگ اجرا کنه رو تمرین میکرد . درسته که رقصش خیلی خوب بود اما بازم هی زود زود نگاهی به جنی مینداخت و ازش میخواست که نظرشو راجب رقصش بده .

جنی هم هر وقت که لیسا بهش نگاه میکرد می گفت که خیلی عالی می رقصی . همین جمله کافی بود که لیسا استرسش کمتر بشه و دیگه استرس نداشته باشه .

لیسا به آرومی رفت روی سکوی اجرا و سلامی کرد و
شروع کرد به رقصیدن همراه آهنگ . مردم براش دست میزدن و اونم می رقصید هر از گاهی به جنی نگاه می کرد و لبخند میزد جنی با دیدن رقصش قلبش شروع کرد به تپیدن اون رقصی بود که با هم آماده اش کرده بودن و با نگاه های لیسا میتونست بفهمه که داره برای اون میرقصه همونی که هر وقت میخواست بهش ابراز
علاقه کنه اجراش می کرد همون رقص بود .

جنی با گوشیش از لیسا فیلم میگرفت و بهش لبخند میزد .

رقصش حس خاصی داشت که هیچ کسی جز خودش
و لیسا در موردش نمی دونستن و از معنی که پشتش پنهون شده بود خبر نداشتن .

Forgotten Wounds❤️‍🩹Où les histoires vivent. Découvrez maintenant