فلش بک به یک سال پیش
* جنی *
شبی که اونا بیرون ساختمون همدیگه رو بغل گرفته بودن و چشماشون بخاطر دلتنگی خیس شده بود مردی که به سم فرستاد از اونجا دور شد و با رفتن به یه جای مرتفع و کامل کردن اسلحه اش لیسا رو نشونه گرفت تا با دستور رئیسش شلیک کنه .
وقتی جنی داشت گریه میکرد گوشیش زنگ خورد
برای همین با فاصله گرفتن از لیسا نگاهی به شخص ناشناسی که بهش زنگ میزد؛ انداخت و با تعجب گفت : این دیگه کیه ؟! ..لیسا با دیدن چهره متعجب جنی آروم لب زد : چیزی شده ؟!
جنی : چیزی نیست عشقم ..
از روی زمین بلند شد و با گفتن " من جواب تماسو میدم و برمیگردم " تماسشو جواب داد و با دور شدن
از لیسا نگاهشو از دور بهش داد و لب زد : الو !!؟ ..بازم صدای آشنایی رو شنید و خواست تماسو قطع کنه که سم لب زد : اگه گوشیو قطع کنی عشقت رو جلوی چشمت میکشم دخترم ..
جنی با عصبانیت گفت : منظورت چیه ؟! ..
وقتی با دقت به اطرافش نگاه کرد متوجه شخصی
که بالای پشت بود؛ شد و با دیدن نور قرمزی که روی سر لیسا نشونه گرفته بود شد و با ترس از دست دادن دختری که تازه برگشته بود پیشش آروم مجبور به حرف زدن با پدرش شد .جنی : چی ازم میخوای ؟! ..
سم که بخاطر نقطه ضعف دخترش خندش گرفته بود
با صدای بلندی شروع کرد به خندیدن و بعد تموم شدن خنده اش گفت : خوشم میاد که بخاطر اون دختر داری باهام معامله میکنی ..جنی : اون دختر اسم داره و اسمشم لیسائه .
سم خندید و گفت : پس حاضری بخاطر لیسا برگردی پیش پدرت ؟
جنی با چشمای نگرانی نگاهی به لیسا که از همه چی بی خبر بود انداخت و بعد مکث کوتاهی که داشت راجب کاری که میخواست انجام بده فکر میکرد جواب داد : آره برمیگردم ولی توام نباید هیچ آسیبی به لیسا بزنی ..
سم با لبخندی که جنی رو عصبی کرده بود گفت : انگار خیلی نگرانشی دخترم !! ..
جنی با صدای جدی گفت : بهم قول بده که کاری باهاش نداری پدر .
سم : باشه چون تو اصرار داری منم بیخیالش میشم .
جنی تماسشو قطع کرد و با لبخند غمگینی که روی لباش نشسته بود برگشت پیش لیسا رو جلوش ایستاد و با خم شدن دستی به صورت سرد لیسا کشید و برای آخرین بار به چشماش خیره موند .
لیسا که از حرکت یهویی جنی تعجب کرده بود لب زد : عشقم چیشده ؟!
جنی بدون توضیحی لیسا رو بغل کرد و چشماشو بست و بعد چند دقیقه اشکاش چشماشو خیس کرد .
روز بعد
* جنی *
وقتی چشماشو باز کرد و خودشو توی آغوش لیسا دید آروم کمی ازش فاصله گرفت و به صورت زیبای دختری که کنارش خوابیده بود؛ نگاه کرد و با کنار زدن موهای لیسا لبخندی روی لباش نشست * الان حسی که موقع بی خداحافظی رفتی رو درک میکنم و .. *
STAI LEGGENDO
Forgotten Wounds❤️🩹
Mistero / Thrillerفیکشن : زخم های فراموش شده ژانر : مافیایی؛ جنایی؛ پلیسی؛ خانوادگی؛ عاشقانه؛ غمگین؛ اکشن؛ رمزآلود روزهای آپ : جمعه ها ساعت ۱۰ شب کاپل : جنلیسا و چهسو خلاصه : خلاصه : گذشته ی دردناکی که باعث و بانیه خیلی از اتفاقاتیه که توی زندگیشون افتاده و بچگی که...