با عجله از مطب یون سوک خارج شد و سوار ماشینش شد چرا این اتفاقات داشت برای اون می افتاد !!
با عصبانیتی که درونش جمع شده بود داخل ماشین داد کشید و برای خالی کردن احساسات و خشمش اشکاش توی چشماش جمع و در نهایت گریه اش گرفت .
لیسا : معذرت میخوام جنی هققققق همش ..
سرشو پایین گرفت و با تن صدای آرومی ادامه داد : همش تقصیر منه پس باید این اوضاع رو به روال
اولش برگردونم و برای همیشه از زندگیت محو شم
تا مجبور نباشی بین من و پدرت قرار بگیری ..ماشینشو روشن کرد و راه افتاد به سمت ایستگاه پلیس تا اونو از اونجا نجات بده اما ..
همینکه به جاده اصلی رسید و خواست با همون سرعت زیادش دور بزنه ماشینی با سرعت بهش برخورد کرد و باعث پرت شدن ماشینش شد؛ ماشین با سرعت برعکس شد و همونجا با ریخته شدن بنزین به زمین باعث باز شدن چشمای لیسا شد .
لیسا نمیتونست تکونی به خودش بده و مردم هم از
دور به ماشینش زل زده بودن ولی هیچکدوم شجاعت نزدیک شدن به ماشین رو نداشت چون هر لحظه ممکن بود که ماشین منفجر بشه .لیسا به سختی دستشو به سمت گوشیش که روی سقف ماشین افتاده بود برد و همونجوری به تنها کسی که بهش اعتماد داشت زنگ زد؛ بعد چند بوق صدای جیسو از پشت گوشی شنیده شد و کسی هم نبود که جوابشو بده .
لیسا بعد زنگ زدن چشماشو بست و نتونست از جیسو بخواد که مثل دوران بچگیشون نجاتش بده .
فلش بک
* پرورشگاه *
لیانا که داخل اتاق پرورشگاه گیر افتاده بود و همه جای اتاق رو آتیش فرا گرفته بود با ترس نتونست بقیه بچه هایی که صدای برخورد کفش هاشون میومد رو صدا کنه و درخواست کمک کنه؛ همونجوری به شعله های آتیشی که همه جا رو گرفته بود زل زده بود و روی زمین نشست .
دود درون اتاق باعث خواب آلودگیش شده بود و نمیتونست چشماشو باز نگه داره پس روی زمین
دراز کشید و آروم آروم پلکاشو بست .داشت تسلیم میشد که لحظه آخر صدای شکسته
شدن دری که با شعله های آتیش تزیین شده بود
باعث نیمه باز موندن چشماش شد و با دیدن جیسو
که به سمتش میدویید با لبخندی از خوشحالی قطره اشکی از چشماش سُر خورد و چشماش بسته شد .جیسو دختر بیهوش روی زمین رو بلند کرد و خواست از اتاق خارج بشه که یهو شعله های آتیش بیشتر شد
و نتونست خارج بشه با نگاهی که به لیانا انداخت به آرومی لبخندی بهش زد و ..لیانا رو روی زمین گذاشت؛ با پاره کردن لباسش صورت
و دستای دخترک رو پوشوند تا صدمه ای نبینه و دوباره بلندش کرد؛ با دیدن شعله های آتیش نفس عمیقی کشید و با بستن چشماش خودشو به همون مسیر پر خطر سپرد تا جون دختری که توی آغوشش بود رو نجات بده و اونو به سلامت از اونجا ببره بیرون .
ESTÁS LEYENDO
Forgotten Wounds❤️🩹
Misterio / Suspensoفیکشن : زخم های فراموش شده ژانر : مافیایی؛ جنایی؛ پلیسی؛ خانوادگی؛ عاشقانه؛ غمگین؛ اکشن؛ رمزآلود روزهای آپ : جمعه ها ساعت ۱۰ شب کاپل : جنلیسا و چهسو خلاصه : خلاصه : گذشته ی دردناکی که باعث و بانیه خیلی از اتفاقاتیه که توی زندگیشون افتاده و بچگی که...