32

983 95 18
                                    

Jimin
جیمین بعد از گذاشتن پیتزا داخل فر با قدم های اروم سمت کاناپه رفت _ الفا
یونگی که مشغول نوشتن لیریک اهنگ جدیدش بود + جانم
جیمین کنارش نشستو با حالت سریعی برگه هارو از دستش گرفت که صدای اعتراض الفا بلند شد + یااا کجا بردیشون
جیمین با اویزون کردن لباش برگه هارو روی میز گذاشتو سمت الفاش خم شد _ چرا بهم توجه نمیکنی
یونگی با خنده نگاهی به چشم های درشت و گرد پسر که برق میزدن انداخت + باز چیشده که امگای خوشگلم خودشو لوس میکنه
جیمین اهی کشیدو با یاداوری اتفاق بدی که برای خانواده هان افتاده بود چشم هاش پر شدن . امگا هر چقدر تلاش کرد خودشو کنترل نتونست جلوی اشک هاشو بگیره که یونگی با نگرانی بغلش کرد+ باشه بهت توجه میکنم ببخشید جیمینم
جیمین خودشو توی بغل الفاش جمع کرد_ ناراحتیم بخاطر هانه تو این سن کم پدر مادرشو از دست داد نمیخوام بفرستنش پرورشگاه
یونگی که خودشم کم و بیش از اتفاقاتی که برای اون پسر کوچولو افتاده بود خبر داشت حس بدی داشت مطمئنا اون بچه خیلی ناراحت بود با فکری که به سرش زد + راستش من یه تصمیمی گرفتم البته اگه تو خودتم قبولش کنی
_چی؟
+نظرت چیه هانو به سرپرستی بگیریم چه اشکالی داره علاوه برا بچه های ایندمون اونم کنارمون باشه من واقعا ازش خوشم اومد
جیمین با خوشحالی بوسه ای روی گونه الفاش گذاشت_ معلومه که میخوام من خیلی دوستش دارم اون واقعا شیرینه
یونگی لبخندی زد+ خوبه پس نظرت چیه امروز اتاق پسرمونو اماده کنیم فقط حضانتش چقدر وقت میبره؟
_وقت نمیبره چون معلشم هانم اقوام درجه یک نداره همین امروز کاراش حل میشه
+پس حاضر شو بریم
جیمین از اینکه هان پسر خودش خطاب شده بود قلبش تند میزدو حس خوبی داشت _ باشه
...
_________________________________________
Jungkook

جونگکوک سه روزی میشد که تهیونگشو ندیده الان به قدری دلتنگش بود که دلسش میخواست پرواز کنه تا خودشو به پسر برسونه که از در خونه جین هیونگش خارج میشد . جونگکوک با نفس عمیقی که سعی در کنترل خودش داشت با قدم های اروم به تهیونگ نزدیک شدو بوسه نرمی روی گردنش گذاشت _دام برات تنگ شده بود
تهیونگ با اون بوسه یهویی شوکه شده بود خواست برگرده با کسی که به خودش جرات بوسیدنشو داده دعوا کنه ولی به محض دیدن جونگکوک اروم گرفت +چرا اومدی اینجا ؟ چی میخوای؟
جونگکوک با حرص از لجبازی پسر دستاشو دور کمرش حلقه کردو با حرکتی سریعی اونو جلو کشید طوری که به اندازه یه اینچ فاصله هم بین بدناشون نبود با لحن بمی لب زد _ تورو میخوام
تهیونگ دستشو روی سینه الفاش که اروم اروم سمتش خم میشد تا ببوسدش گذاشتو سعی کرد بینشون فاصله ای ایجاد کنه ولی جونگکوک با محکم کردن حلقه ی دستاش این اجازه رو نداد .
تهیونگ که از تخس بودن الفا خنده اش گرفته بود سعی کرد با گاز گرفتن لب پایین خودشو کنترل اون هنوز دلش نمیخواد باهاش اشتی کنه +ولم کن
_نمیخوام باهام اشتی کن
تهیونگ با حرص نگاهش کرد جوری که دلش میخواست همونجا تا میتونه به جون الفا بیوفته و گازش بگیره + اگه ولم نکنی گازت میگیرم
جونگکوک ابرویی بالا انداختو با زدن نیشخندی فاصله بین لباشونو کمتر کرد طوری که با هربار حرف زدن لباشون بهم کشیده میشدنو برای بوسیدن امگاش حریص ترش میکردن + میخوای منو بکشی ؟ اینکه الهه ای مثل تو گازم بگیره برام افتخاره حاضرم براش بمیرم
تهیونگ با بهت از قدرت لاس زنی جونگکوک نگاهش کرد _ تو تو کی یاد گرفتی انقدر خوب لاس بزنی
جونگکوک عقب کشیدو با گرفتن از کمر پسر کوچیکنتر اونو سمت موتورش برد که تهیونگ با چشمای گرد شده + کجا میبریم ؟
_ وقتی رسیدیم میفهمی رز خوشگلم
...
_________________________________________
Jimin

ƴou ąre mƴ SunshineWhere stories live. Discover now