10

1.3K 194 31
                                    

Jungkook

مدتی میشد که از خونه اون وو خارج شده بودند و جونگکوک در حال رانندگی بود ، هردوشون کل این مدت سکوت کرده بودن حتی تلاشی برای شکستن سکوت نمی کردن .
جونگکوک در حینی که در حال دور زدن از بلواری بود که داخل مسیرش قرار داشت نیم نگاهی به تهیونگ انداخت که به بیرون خیره شده بود و لب هاشو میجویید با استرس سعی کرد صداشو صاف کنه و گفت_ میگم

تهیونگ زیرچشمی نگاهش کرد +هوم چیه
_حالت خوبه ؟

جونگکوک با گفتن این حرف کلافه به خودش فوش داد چرا یاد نمیگرفت چطور درست رفتار کنه و حرف بزنه اصلا چجوری سر بحث رو باز میکرد تا بتونه عذرخواهی کنه

تهیونگ در حالیکه به طرز مسخره ای ابرو بالا مینداخت با حرص گفت + ممنون بخوبی شما

دوباره جو بدی ایجاد شد جونگکوک که خسته و کلافه بود سرعت ماشینو زیاد کرد و با حرص از بین ماشینای دیگه عبور کرد
+یااااا میخوای بکشیمون ؟؟ این چه وضعشه
با نفس عمیقی که کشید سعی کرد ارومتر بشه و سرعتش رو کمتر کنه _متاسفم یه لحظه حواسم پرت شد
+اوکی بیخیال فقط لطفا بیشتر حواستو جمع کن
_میگم تو خونه اون وو چیکر میکردی ؟؟ اصلا چرا خونه خودتون نرفتی ؟؟

تهیونگ با اخم جواب داد + اولا دلم خواست دوما تو فکر کردی با کاری که کردی با حرفایی که بهم زدی حق سرزنش کردنمو داری ؟

_میدونم خیلی بد خراب کردم ولی در هر حال نباید میرفتی خونه اش من داشتم دنبالت میگشتم
+عاااا پس تو بارون یخ میزدم اینو میخواستی ؟

با بهم فشردن چشماش گفت _ ته متاسفم من فقط عصبی شدم وگرنه اون حرفا از ته دلم نبود باور کن

در حالی که نزدیک خونه تهیونگ رسیده بودن ماشینو نگه داشت و دست ته رو به ارومی گرفتو _اذیت نکن فقط ببخش منو بزار این مسخره بازی تموم شه بره

تهیونگ +هه مسخره بازی ؟؟ شکستن قلب من برات مسخره بازیه ؟؟ واو جئون تو نوبری
_ته صبر کن
+فقط برو نبینمت

تهیونگ با عصبانیت پیاده شد و در ماشین رو جوری کوبید که علاوه بر جونگکوک گربه ای که نزدیک ماشین کنار دیوار چرت زده بود هم یه متر به هوا پرید
جونگکوک که ناامیدانه رفتن تهیونگ رو نگاه میکرد اهی کشید سعی کرد تا فکر راهی باشه تا این رز لجباز رو راضی کنه ...
_________________________________________

Jin
یه ساعتی بود که در تلاش بود تا موهاشو رنگ کنه ولی با خرابکاری نامجون دو تا از رنگ ها با هم مخلوط شده بودن و جین بدون این که درباره این قضیه بدون ازشون استفاده کرده بود . کمی بعد نامجون مثل بچه های خطاکار اعتراف کرده بود و باعث شده بود جین به اجبار و برای تلافی رنگ دیگه ای رو برای موهای نامجون استفاده کنه چون اون هرگز از رنگ مو استفاده نمیکرد
نامجون با استرس +عزیزم ولی من یه الفام اخه منو چه به رنگ گذاشتن
_خفه شو این تلافی حواس پرتی خودته
_خدا میدونه موهام قراره چه رنگی شه فقط منتظرم بلایی سر موهام اومده باشه ببین چیکارت میکنم

ƴou ąre mƴ SunshineTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang