24

810 108 8
                                    

Jungkook
نمیدونست چه مدت که روی زمین نشسته خیلی پشیمون بود بابت حرفایی که به امگاش زده بود حالا باید چیکار میکرد نکنه تهیونگ دیگه هیچ وقت باهاش اشتی نمیکرد . حتی با فکر به از دست دادن تهیونگ و بودنش با یه الفای دیگه هم دیوونه میشد مطمئنا غیر قابل کنترل میشد حتی ممکن بود اون الفارو سر به نیست کنه ... با زنگ خوردن موبایلش از افکارش خارج شد و با دیدن شماره مربیش جواب داد _بله
جکسون : جونگکوک ازت یه سوال میپرسم فقط لطفا حقیقتو بهم بگو
_چیزی شده؟
جکسون: تو احیانا قبل از مسابقه دارویی چیزی مصرفی نکردی؟
_نه چطور
جکسون : راستش تست دوپینگت مثبت شده
_چی؟ ولی من کاری نکردم
جونگکوک با یاداوری حالت های عجیبش و کشش ناگهانیش به سوهیون چشماش گرد شد نکنه اون اب پرتقالی که سوهیون قبل از مسابقه براش اورده بود چیزی توش داشته مطمئن بود که اگه یه درصد این موضوع به اون دختر ربطی داشته باشه تلافی میکنه
با اهی که کشید گفت _ من الان میام اونجا
...
_________________________________________
Taehyung

مدتی میشد که اون وو رسونده بودش و خودش رفته بود . با بی حالی سمت اینه رفت تا میکاپشو پاک کنه چهره اش خیلی زیبا شده بود ولی چرا باید جونگکوک میرفت سراغ اون دختر نکنه برای جونگکوک کافی نبود نکنه رایحه اشو دوست نداشت که بهش خیانت کرد یعنی انقدر منزجرکننده بود برای الفاش ... با صدای گرفته اش داد زد _بسه
با حرص شروع به شستن صورتش کرد بقدری محکم اینکارو میکرد که پوستش درد گرفت و سرخ شد با دو دستاش سرشو گرفت حس میکرد مشکل بزرگی داشته حس میکرد تمام وجودش پر از کمبوده وگرنه چرا باید جونگکوک ولش میکرد شاید بهتر بود بیشتر روی قیافه اش کار میکرد شاید ...
جیمین که نگران تهیونگ بود سریع سمتش رفت و بغلش کرد .
جیمین : تهیونگا تهیونگم انقدر گریه نکن انقدر خودتو اذیت نکن
_دست خودم نیست حس میکنم مشکل از من بوده خیانت کوک تقصیر خودمه شاید در سطحش نبودم
جیمین : بس کن خودتم میدونی اینطور نیست اونه که لیاقتتو نداره
جیمین سرشو روی شونه جیمین گذاشت و هق زد _ باورت میشه با وجود خیانتش برگشت به من گفت هرزه
جیمین : غلط کرده پسره لاشی
جیمین که مدام در حال نوازش تهیونگ بود نفساشو حرصی خالی کرد و دندوناشو بهم فشار داد اون جئون عوضی اون اشغال چطور تونسته بود ... با شنیدن صدای تهیونگ که گریه میکرد محکمتر بغلش کرد
_جیمین خیلی خستم میشه مثل بچگیامون کنار هم بخوابیم
جیمین با یاداوری خاطرات بچگیشون و تهیونگ کوچولویی که با گونه های تپلیش اونو دنبال خودش میکشوند باهاش مهربون بود و اجازه نمیداد بقیه براش قلدری کنن لبخند زده بود سری تکون داد ...
_________________________________________
Jungkook

جونگکوک به سختی تونسته بود ثابت کنه که اون نمیخواسته دوپینگ کنه و اون ماده عجیب بخاطر ویاگراییه که اون دختر احمق قبل مسابقه داخل اون اب پرتقال به خوردش داده بود که به خیال خودش باهاش بخوابه .
با ناراحتی شماره تهیونگ رو گرفت این بیستمین بار بود که بهش زنگ میزد اون حق نداشت بیخیالش بشه اونم وقتی که جونگکوک انقدر دیوونه وار عاشقش بود و جونش براش در میرفت حتی اگه گاهی گند میزد
یونگی نگاهی بهش انداخت و با پوزخند گفت : چیه ؟ جوابتو نمیده؟
_هیووونگ میشه به جیمین بگی بزاره باهاش حرف بزنم
یونگی : بیخود خودتو کیوت نکن گند زدی خیلی اون پسر حتی اگه بخواد دیگه هیچ وقت نبینتتم حق داره
جونگکوک نفس عمیقی کشید _ بخدا من نمیخواستم ببوسمش اون بهم ویاگرا داده بود حالم بد بود
یونگی : خودتم خوب میدونی کم مونده باهاش بخوابی میدونی این یعنی چی ؟ اگه جیمین اینکارو باهام بکنه هیچ وقت دیگه اسمشو نمیارم
جونگکوک دستاشو مشت کرد _ نمیخوام من هیچ وقت ولش نمیکنم اون مال منه
یونگی اخمی کرد و حین خارج شدن از اتاق گفت : همه اینا به کنار تو به چه حقی بهش گفتی هرزه وقتی خودت رفتی یه نفر دیگه رو بوسیدی ؟
جونگکوک که حس پشیمونی و عذاب وجدان و دلتنگی پسرش بهش فشار اورده بود شروع به گریه کرد چطور توله ببرشو برمیگردوند یعنی باز میتونست ببوسدش ...
_________________________________________
Taehyung

ƴou ąre mƴ SunshineTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang