23

794 98 15
                                    

Tsehyung
در حالی که سکوت کرده بود و از شیشه ماشین به بیرون زل زده بود غرق افکارش بود جونگکوک چطور تونسته بود جلوی چشمای تهیونگ اون دخترو ببوسه چطور تونسته بود دقیقا طوری که از کمر تهیونگ میگرفتو میبوسیدش اون دختر ببوسه . اصلا مگه جونگکوک عاشقش نبود پس چی شد یهو یعنی عشقش به تهیونگ همین قدر بود که چند روز بعد اولین رابطه اشون با یه امگای دیگه بهش خیانت کنه ... با ناراحتی اهی کشید و سعی کرد بغضشو قورت بده نمیخواست گریه کنه اونم برای الفایی که اولین عشق زندگیش بود ولی به این شدت قلبشو شکسته بود .
جیمین نگاهی به تهیونگ انداختو گفت : نمیخوای بگی چیشده ؟ جونگکوک چیکار کرده که انقدر بهمت ریخته؟
تهیونگ با یاداوری صحنه بوسه کوک و سوهیون پوزخند غمگینی زد _تا حالا انقدر ناامید نبودم حتی رفتن پدرمم انقدر داغونم نکرد
جیمین از بچگی تهیونگو میشناخت و قضیه مرگ پدرشو مشکلاتش با مادرش که اونو نامجونو طرد کرده بود میدونست ولی هیچ وقت فکرشم نمیکرد اتفاقی بیوفته که برای تهیونگ بارش حتی از اینا سنگین تر باشه .
تهیونگ با حرص مشتی به سرش کوبید _ هرکاری میکنم از مغزم نمیره بیرون جیمین حالا باید چیکار کنم ؟ دارم خفه میشم حس میکنم هیچ هوایی اطرافم نیست
جیمین با دیدن وضعیت تهیونگو ناراحتیش سریع ماشینو گوشه خیابونی که از کنار رودخونه هان میگذشت پارک کرد . با عجله تهیونگو که نفسای عمیق میکشید و سینه اشو فشار میداد از ماشین پیاده کرد و با اب خنک صورتشو شست .
جیمین: ببینمت بهتری؟
تهیونگ در حالی که نفس نفس میزد و جریان تازه هوا رو داخل ریه هاش حس میکرد _ جیمین جونگکوک داشت اون دختررو میبوسید قلبم اتیش گرفته چرا با وجود همچین چیزیم باز نگرانشم چرا هنوز این قلب لعنتیم با فکر بهش تند میزنه
جیمین با حقیقتی که متوجهش شده بود چشماش گرد شد اون جئون لعنتی مگه عاشق تهیونگ نبود اخه محض رضای خدا کدوم الفایی اینکارو با امگاش میکرد . جیمین تهیونگو بغل کرد و با گوش دادن صدای گریه هاش سعی میکرد ارومش کنه ...
_________________________________________
Jungkook

جونگکوک در حال هیکی گذاشتن روی گردن امگا بود که صدای ناله هاشو شنیده بود ولی چرا انقدر صداش ازار دهنده بود چرا اون صدای تهیونگش نبود ولی رایحه امگای روبه روش که مال تهیونگه . با گیجی عقب کشید و نگاهی به دختر انداخت که با لبخند بهش زل زده بود و دکمه های جلوی لباسش باز بود ، جونگکوک با شدیدتر شدن رایحه دختر چند قدم عقب رفت چرا جای تهیونگ باید این دخترو میبوسید احساس گیجی میکرد تهیونگ کجا بود
سوهیون با باز کردن باقی دکمه هاش جلو اومد و گفت : الفا بیا به ادامه کارمون برسیم
جونگکوک نگاهی به سینه های دختر و هیکی های روی گردنش انداخت اینا کار خودش بود حالا باید چیکار میکرد اون به تهیونگش خیانت کرده بود با ناراحتی عقب رفت _تو ؟ چرا من بوسیدمت لعنتی چه غلطی کردی که رایحه تهیونگمو میدادی؟
سوهیون نیشخندی زد و با زل زدن به چشمای جونگکوک سعی کرد حرفای دروغشو قابل باورتر به زبون بیاره مطمئن بود تهیونگ دیگه جواب کوکو نمیداد شاید اینجوری هیچکدوم برای هم تلاشی نمیکردن
سوهیون : تهیونگت ؟ گمون نکنم اون دیگه مال تو باشه امگات بلافاصله بعد مسابقه با یه الفای دیگه قرار داره اونم تو رودخونه هان پاتوق زوجای عاشق
_چی ؟ دروغه؟
سوهیون : با اون وو خیلی صمیمین اگه زودتر بری میتونی ببینیش
جونگکوک با عجله کتشو پوشید و بی توجه با رد رژ لب دختر روی لبا و گردنش سمت پارکینگ دوید .
سوهیون که از رفتن جونگکوک مطمئن شد گوشیشو دراورد و روبه اون وو گفت : وقتشه
_________________________________________
Tsehyung

تهیونگ با ناراحتی کنار جاده ایستاده بود و به رودخونه زل زده بود حالا که گریه کرده بود حس بهتری داشت . اون حتی از جیمین خواسته بود تا تنهاش بزاره حس میکرد تنهایی و ارامشی که تو این محل بود حالشو بهتر میکرد نگاهی به اطرافش انداخت که اون وو رو دید که با عجله از ماشینش پیاده شد و سمتش اومد
_اون وو ؟ الان واقعا حوصلتو ندارم
اون وو نگاهی به اون چشمای اشک الود انداخت و لبخندی زد باورش نمیشد یه نفر چطور میتونست حتی بعد از گریه خوشگل و انقدر تودل برو باشه . با تن صدای جدی گفت : تهیونگ من بابت اون روز متاسفم قسم میخورم به جون خواهر کوچولوم که تو دنیا عزیزترینمه هیچ وقت دیگه بی اجازه خودت بهت نزدیک نشم منو میبخشی ؟
اهی کشید و با نگاه به موجای کوچک رودخونه _ در موردش فکر میکنم میشه تنهام بزاری؟
اون وو : چرا تنهایی اصلا خوب نیست که؟ نکنه جونگکوک اذیتت کرده ؟
_میشه دیگه اسمشو نیاری
اون وو درحالی که به شدت خوشحال شده بود سعی کرد خودشو کنترل کنه و گفت : هرچی تو بخوای باشه نمیگم دیگه
_ممنون
جونگکوک با عجله از تاکسی پیاده شد و سمت اون وو رفت واقعا دیگه نمیتونست حرمت رفاقتشونو حفظ کنه اون پسر از حدش گذشته بود با خشم مشتشو بالا اورد که تو صورت اون وو بکوبه ولی تهیونگ با سپر کردن خودش جلوی اون وو جلوشو گرفت .
جونگکوک باورش نمیشد نکنه سوهیون درباره تهیونگ و اون وو درست گفته بود چرا ته باید از اون الفا دفاع میکرد با لحن جدی گفت + تهیونگ بکش کنار
تهیونگ متقابلا با صدای بلندی داد زد _ نمیخوام اصلا برای چی اومدی اینجا ؟
+جالبه واقعا با یه الفای دیگه اونم کسی که بهت علاقه داره اینجا قرار گذاشتی بعد سر من دادمیزنی ؟ انقدر هرزه شدی که یه الفا برات کمه و تصمیم گرفتی سراغ اون وو ام بر
جونگکوک با لحن تندی در حال شلیک حرفای بی رحمانش سمت تهیونگ بود که با کشیده ای که به صورتش خورد به خودش اومد و نگاهش به تهیونگ بی پناهی افتاد که با گریه نگاهش میکرد . حس بدی داشت اون لقبی که خودش لیاقتشو داشت رو به عشقش نسبت داده بود درحالی کسی که خیانت کرده بود خود احمقش بود .
_برات متاسفم جئون جونگکوک دیگه هیچ وقت حق نداری اسمم بیاری
+تهیونگ من من
_خفه شو هرزه تویی تو بودی که سوهیونو از کمرش گرفته بودیو میبوسیدی
جونگکوک سعی کرد با گرفتن دستاش مانع رفتنش بشه که تهیونگ با حرص پسش زد و همراه اون وو سوار ماشینش شد.
جونگکوک با ناراحتی روی زمین افتاد و به خودش فوش داد خراب کرده بود خیلی خراب ...
_________________________________________
به قولم عمل کردم این پارت جدید 🤍 فقط این پارتو با اهنگ دیدی پاشایی نوشتم

ƴou ąre mƴ SunshineOù les histoires vivent. Découvrez maintenant