تناسخ | price

1.1K 76 9
                                    

این قسمت : بها

¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤

~6 فوریه 2018 ~

- میدونی که من میتونم شب جایی تنها بمونم پس اومدنم واجب نیست

+ با من بحث نکن چون تا وقتی اینجایی مسئولیتت گردن منه

- میتونی مسئولیتمو گردن نگری !

+ میدونستی توعم میتونی رو حرفم حرف نزنی ؟

- همیشه از دورهمی های خانوادگی بدم میومد ! نمیشد حداقل به جاش بریم کلاب ؟

+ این کارا به درد سنت نمیخوره بعدشم اینجایی که میرم یه مهمونی پر اهمیت نیست وگرنه اصلا با من نمیومدی

- به خاطر همینه که انقدر از مهمونی خانوادگی بدم میاد !

+ هر وقت به سن قانونی رسیدی میتونی خودت بری ، زود باش بلند شو

همچنین این جایی که میریم مکان انقدر پر اهمیتی نیست وگرنه اصلا همراهم نمیومدی !!

دختری که برای هزارمین بار با جونگکوک لج کرده بود پوفی کشید و دهن کجی کرد
این حاظر جوابی ها امان کسی رو نمی‌برید یا حتی طاقت فرسا هم نبود
فقط لج بازی بود !

جونگکوک خیلی وقت بود که بین بحثای بچگانشون ، هی به این اتاق و اون اتاق میرفت
تا بتونه وسایل مورد نیاز خودش رو گیر بیاره و کار های شخصیشو انجام بده

- پیرمرد عوضی

اینو زمزمه کرد و به دور از نگاهای جونگکوک براش چشم قره رفت
اما همین که جونگکوک از اتاق اومد بیرون نگاهی به هاروکو انداخت و بعد گفت

+ شنیدم چی گفتی

- خودم خواستم که بشنوی

این بار جونگکوک با استایل جدید و متفاوتش از اتاقش بیرون اومده بود
سوییچ ماشین رو بلاخره پیدا کرد
رو به هاروکو دست به سینه شد و نگاه عاقل اندرسفهی ای بهش انداخت

+ دیگه بسه ! بهتره تا دیر نشده بریم

هاروکو از رو مبل بلند شد و همراه مرد از خونه خارج شد
وارد ماشینی شدن که راننده شخصی ای داشت
جونگکوک هم رو صندلی عقب کنار هاروکو نشست تا احتمال دیده شدنشون از بین شیشه های تماما دودی ، به صفر برسه

وقتی نشست رو صندلی بلاخره نفسی تازه کرد
بعد از اون همه تکاپو و بدو بدویی که داشت بایدم اینطور خسته میشد

هاروکو نگاه عمیقی بهش انداخت و دست از کارش بر نداشت
جونگکوک سرشو به عقب تکیه داده بود چشم هاش بسته بود

هاروکو اجزای صورتشو از نظر گذروند
تا موقعه ای که جونگکوک متوجه ی نگاهای عجیبش شد و چشم باز کرد

 تناسخ | JungkookWhere stories live. Discover now