تناسخ | my Necklace

795 76 49
                                    

این قسمت : گردنبندم

¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤

+ پایان جلسه رو اعلام میکنم خسته نباشید آقایون

وقتی جلسه ی کاری به پایان رسید جونگکوک رفت سمت سوریون بدون توجه پسرا

طبق چتاشون باهم از تو اتاق جلسه خارج شدن و جونگکوک ، سوریون رو دنبال خودش جایی میبرد
به نظر میومد یکم این نوع راه رفتنش و طرز نگاهاش خشن باشه ...
سوریون با اخمایی در هم چند بار سعی کرد از موضوع سر در بیاره
در نهایت جلوی ماشین شخصی مرد از حرکت کردن ایستادن
سوریون خنده ی ناباورنه ای تحویلش داد

+ نمیفهمم !؟

- فکر کنم خیلی چیزا برای گفتن داشته باشی یانگ سوریون شی !

+ یه لحظه منو میزاری لای پر قو لحظه ی بعدی جوری رفتار میکنی انگار میخوای سر به تنم نباشه ؟

الان تو پارکینگ بودن یه جای خیلی خلوت و آروم که میتونستن دور از چشم بقیه ی مردم صحبت کنن نه در مورد هر بحثی ، مثل اینکه این بار فرق داشت

زن از نوع نگاهای جونگکوک ترسیده بود
نمیتونست پیش بینی کنه که ماجرا از چه قراره
تا اینکه جونگکوک گردنبدی گرون قیمتی از تو جیب شلوارش در آورد و اونو جلو ی صورت سوریون گرفت

- حس نمیکنی گمش کردی ؟؟

سوریون با دقت کامل به اون گردنبد نگاه کرد 
پوزخندی رو لباش نشست  و به یکبار اون ترس ته دلش از بین رفت
این همون گردنبدیه که "هاروکو میساکی" حدود شیش سال پیش از جونگکوک هدیه گرفت
همون گردنبدیه که سوریون تو مهمونی جیهوپ دور گردنش بود
اما زن گردنبند رو اونجا رو زمین رها کرد پشت این کارش یه دلیل خاصی داشت درواقع مخصوصا و به عمد این کارو کرد
این گردنبند رو جایی انداخت که تو دید باشه و به راحتی پیدا بشه و در نهایت هوسوک ، سر صبح اونو پیدا کرد به جونگکوک تحویل داد ...

سوریون شروع کرد به ریز خندیدن و بعد خنده هاش اوج گرفتو رسید به هوا
داشت جونگکوکو مسخره میکرد ؟ دلیل این خنده هاش چی بود ؟

جونگکوک که حسابی از این کار سوریون مبهوت شده بود با عصابی خط خطی منتظر موند حرفای سوریون رو بشنوه

+ نمیفهمم چرا برای گردنبندم انقدر عصبانی ای مرسی که پیداش کردی

خواست اونو از جونگکوک بگیره اما مرد نزاشت و با دندون های روهم فشرده پرسید

- از کجا آوردیش ؟

در یک آن سوریون حالت جدی ای به خودش گرفت و حالات چهره اش خنثی شد ؛ دهن باز کردو چیزایی که آماده گفتن بودن رو به دهن آورد
اماده بود که با قاطعیت حرفاشو بزنه ولی انگار اونقدرا هم که فکر میکرد آسون نبود
چون هربار که بحث از اون موقع میشه کنترل احساساتش هم دشوار میشه

 تناسخ | JungkookWhere stories live. Discover now