تناسخ | loathed

796 58 13
                                    

این قسمت : منفور

¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤

- اقا میتونید پیاده شید رسیدیم !

پسر با ظاهری پوشیده و مخفیانه از ماشین پایین اومد و به حیاط و اطراف نگاه کرد
بعد با اشاره ی بادیگاردش به سمت داخل خونه قدم برداشت

وارد خونه شدو با استقبال گرم عموی هاروکو رو به رو شد
ماسک و کلاهش رو برداشت و کت بلند طوسی رنگش رو به دست بادیگاردش سپرد و با آقای میساکی دست داد

آقا ی میساکی هم از وقت کم نکرد و به محض اینکه دست داد شروع کرد به گفتن همه چی

- خیلی ممنون که احترام گذاشتید و خودتونو رسوندید ، پشت تلفن براتون تا حدودی توضیح دادم الان هم زیاد وقتتونو نمیگیرم

جونگکوک روی میمیک صورت مرد بزرگ تر از خودش دقیق شد

+ این طرز نگاها نشونه ی اصلا خوبی نیست آقای میساکی 

جونگکوک طبق حدسیات و احتمالاتش پیش رفت و انتظار داشت که درست هم باشن
تا اینکه آقا ی میساکی سرش رو پایین انداخت

- من تمام سعیم رو کردم تا این یه راز بمونه بین من و شما اما اون زبرو زرنگ تر از این حرفا بود ، دیشب وقتی داشتم با پدرتون صحبت میکردم صبحت هامونو شنیده .

جونگکوک اخم ریزی سمت پیشونیش راه پیدا کرد که این برای آقای میساکی یه تهدید به حساب میومد
مرد میدونست که به هر حال هاروکو خبردار میشه اما نه به این زودی

- ‌من دیشب تمام سعیم رو کردم تا آرومش کنم اما فایده ای نداشت . لطفا باهاش صحبت کنید و متقاعدش کنید که اشتباه فکر میکنه اگر بی ادبی ای کرد ازش نادیده بگیرید ، به هر حال اون یه دختر بچه است !

قطعا اگر یه آدم کثیف تو این دنیا باشه میشه گفت این مرد ...
کاملا مشخص بود که دیشب کوچک ترین تلاشی برای آروم کردن هاروکو نکرد و حرفش یه دروغ محضه .

جونگکوک با همون قیافه ی تو هم رفته ، کمی در اینباره فکر میکنه
اگر واقعا اون یه بچه است و درک درستی از اطراف نداره پس چطور تا اینجا از پس خودش بر اومده اونم به تنهایی ؟
واقعا دخترای پونزده ساله الان ، باید دنبال عشثو عاشقی باشن تا به چشم یه بچه دیده نشن ؟

+ کاری به بچه بودن یا نبودنش ندارم اما من از شما خواستم که از این به بعد این پولا مخفی بمونه و در مقابلش خیلی راحت بهم میگید همه چیز رو فهمیده  !

-  واقعا از این بابت متاسفتم

+ کاری نکنید که تهش با عذر خواهی کوچیک تموم بشه ، عذر خواهی ای که هیچ چیز رو درست نمیکنه

 تناسخ | JungkookWhere stories live. Discover now