این قسمت : خوشی هات به پایان خواهد رسید
¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤
تنها راه نجاتم برگشتن بود ، من باید برمیگشتم تا خودمو از این منجلاب و کثافت بیرون میکشیدم .
از منجلابی که تو برام ساختیش
منجلابی که خودم با غرق شدن در درونش هر روز این غم و اندوه رو افزایش میدادم
منجلابی که فقطو فقط خودم توش گیر کرده بودم و وقتی تلاش کردم ازش بیرون بیام دیگه خیلی دیر شده بود ؛
حالا تنها فرصت باقی مونده این بود که بر میگشتم اما اینبار مجزا از همه چی !
برمیگشتم خودمو نشونت بدم تابفهمی من دیگه اون دختر سرکشِ شیش سال پیش نیستم که "بچه" صداش میکردی ...
من اون نوجوان بی ادبِ بد دهن نیستم ...
من اون بچه ساده ۱۵ سالهی دیروز نیستم ...
هر روز رو با افکار شومم و خواب هایی که برات دیدم میگذرونم به امید روزی که بلاخره فرا برسه ؛
موقعه ای که من تورو نابودت میکنم !تو منو کشتیو من بار دیگه متولد شدم
با این تفاوت که وقتی چشم باز کردم زنیو تو آیینه ای دیدم که کاملا آماده نبرد بود
ظاهرش ، اسمش ، سنش و شخصیتش همه چی در اون متحول شده بود
تنها چیزی که عوض نشد شجاعت و شهامتش بود .
جئون جونگکوک ، تو اون گوشه موشه های ذهنم تبدیل شدی به یه هیولای بزرگ که آرزو نابود کردنشو دارم با این حال ترس از مقابله باهاش هم دارمالان داری با خیالی آسوده زندگیتو میکنی
اما چرا هنوز دردت باهامه ؟
چرا دارم هر ساعت و هر ثانیه حملش میکنم ؟
تو دیگه تو زندگیم نیستی اما همچنان داری عذابم میدیحتما باید راهی باشه تا بتونم این درد قلبم رو کاهش بدم ، خودت بگو چی کارش کنم ؟
ترجیح میدم اسمشو بزارم انتقام !
دنبالت میگردم و بار دیگه میام انتقام بگیرم
انتقام شبایی که با گریه به خواب رفتم ، دردایی که کشیدم ، با عذابی که شبمو روز کردم ، مصرف قرص هایی که مجبورشون شدم .تو منو به عموی خودم معامله کردی و اینو کوچیک ترین اتفاق زندگیت دونستی به راحت ترین شکل ممکن از کنارش رد شدی ، تو رشد کردی و این بار کل دنیا تورو شناختن
اما من هر روز داشتم افت میکردم ، داشتم با همون احساساتی که منو باهاشون ول کردی دستو پنجه نرم میکردم
درد من فقط این نبود که معامله ام کردی ، تو کل زندگیمو ازم گرفتی
هم خانواده اولمو و هم خانواده ی دوممو
هم لبخندامو هم شادی های دو روزموحالا بهتر نیست من نهال درد رو در وجود تو بکارم ؟
اصلا چه فرقی میکنه که چجوری انتقام بگیرم هوم ؟
میدونی ؟
دارم اشتباه بزرگی میکنم و خودم اینو میدونم
چون تو تنها بزرگترین اشتباه کل عمرم بودی ...وارد شدن به زندگیت اونم الان که کل دنیا آرزوی یه لحظه بودن در کنار تو رو دارن ،کار راحتی نیست اما من سختیاشو به جون میخرم
باید بیام و قیافه ی واقعیتو به کل دنیا نشون بدم
و حاضرم بار دیگه به خاطرت بمیرم و زنده شم ...
خوشی هایت به پایان خواهد رسید جئون جونگکوک ....... ادامه دارد ....
YOU ARE READING
تناسخ | Jungkook
Fanfiction🔞این فیکشن به افراد زیر سن قانونی پیشنهاد نمیشود🔞 از نظر من تناسخ فقط این نیست که تو بمیری و به عنوان فرد جدیدی متولد بشی . همین که هویت قبلی تو نابود بشه و به عنوان فرد دیگه ای شروع به زندگی کنی نشونه ای از تناسخ بدون مرگه . هویت و روح تو مردن...