برای فرار از نوری که از پنجره می اومد پلک هاش رو محکم تر روی هم فشار داد و پهلو به پهلو شد، عمیق بو کشید تا رایحه گرم اومگاش رو حس کنه، اما بویایی قویش بهش میگفت این رایحه ته مونده ای که حس میکنه مال ملافه هاست
نوری که از بین پرده ها خودشو داخل میکشید هیچ وقت نمیتونست باعث شه الفا اینجوری خبردار بشه و تو یک ثانیه رو پاهاش باشه. ولی غیبت اومگاش روی تخت اینجوری همه اُرگان های بدنش رو خبردار میکرد.
با دلشوره سمت دستشویی پا تند کرد و بلخره یاس کوچکش و رو زمین سرد اونجا پیدا کرد
اومگا همیشه بهش لبخند میزد حتی اگه خوب نخوابیده بود و چند دقیقه ی قبل تمام محتویات معدش رو برگردونده بود
+باید بیدارم میکردی
خم شد و همزمان با بلند کردن اومگا ریه های محتاجش رو از رایحه یاس پر کرد
-فقط تهوع صبح گاهی بود؛ چیزی برای نگرانی نیست
صورت چان رو نمیدید چون الان سرشو داخل گردنش فرو کرده بود و روتین صبح گاهیش رو انجام میداد، بک هم اعتراضی نداشت. لذت میبرد از توجه الفاش که هر روز حتی قبل از باز کردن چشماش سرشو تو گردن اومگا فرو میبرد و مارکشو میبوسید بعد کمی سرشو از بالش فاصله میداد و ترقوه های بک رو بوسه میزد
همونجوری که اومگا داشت تو ذهنش مراحل روتین چان مرور میکرد الفا کمی جلو زده بود و داشت لب های رنگ پریدش رو میبوسید و حالا لبش پایین تر روی شکم بک بودن
+بازم اومگای منو اذیت کردی کوچولو؟
لب هاشو از شکم اومگا و جنین دو ماهِ داخلش جدا کرد و به صورت جدی بک نگاه کرد
+این دعوا کردن نیست بیون فقط یه سوال ساده بود داری از الان لوس بارش می...
انگشتای کشیده ای که گوشش رو پیچونده بودن بهش فرصت ندادن جملش رو تکمیل کنه
-یک بار دیگه تو تربیت من ایراد بگیر ببین چطوری تخمای قشنگتو بفاک میدم که جای بابا، از دهن بچمون بشنوی مامان!
_ _ _ _ _ _ _
کلا غیر ارادی با رمنس و بوجی موجی زیاد مشکل دارم 😂🙄
*دوستدار شما Amethyst
ВЫ ЧИТАЕТЕ
slice of lemon
Фанфикبعضی وقتا ایده های کوچیکی میگیرم که تبدیل میشن به سناریو های کوچیک از کاپلای اکسو و اینجا باهاتون به اشتراکش میزارم دوسش داشته باشین💚 دوستدار شما 𝐿𝑒𝓂𝑜𝓃 Telegram= @sliceoflemonn