کایسو

49 8 4
                                    

-انیمیشن کوکو رو دیدی؟

حرفش نگاه مرد رو از دریا گرفت روی گوی‌های قهوه ای رنگش متمرکز کرد.

+داری حافظه‌ی کسی رو امتحان میکنی که حتی یادشه اولین باری که تو رو دید اسمون چه شکلی بود؟

صدای اعتراض امیز جونگین فقط چشم های قهوه ای پسر رو از لبخندی که بیشتر کش اومده بود هلالی شکل کرد

-جسم همه یک روز میره زیر خاک اما روح وقتی ناپدید میشه که از ذهن اخرین نفری که تو رو به یاد داره پاک شی

سرش رو سمت جایی که جونگین ایستاده بود چرخواند، الان وقتش بود پسر بلند تر وسط حرفش بپره و بگه مرده‌ها نیازی به این چیز‌ها ندارن این که وقتی زنده‌ای تو خاطره کسی نباشی دردناک تره

هرچی انتظار کشید جملاتی که میخواست رو نشنید؛‌ هیچ دست گرمی سمت رستوران‌های ساحلی نکشیدش و حتی جونگین هم اونجا کنارش نبود

دستش رو که مثل احمق‌ها دراز کرده بود و توی هوا دست خاطراتش رو گرفته بود داخل جیبش برگردوند

-تو همیشه درست میگفتی جونگین؛ به عنوان ادم زنده‌ای که تو خاطرات کسی جا ندارم درد توی تک تک سلول هام لب ریز شده

از همون روزی که برای «بلادی سولجرز» اسلحه به دست گرفت تبدیل شد به سایه فراموش شده ای بین انبوه مردم، صد‌ و بیست و ششمین ماموریتش جرئت کرد اون رو از بین سایه‌ها بیرون بکشه اما کیونگسو برای پایین گذاشتن اسلحه و گرفتن اون دست به اندازه‌ی کافی شجاع نبود!

slice of lemonWhere stories live. Discover now