10سال بعد
از دید جیمینماشین جلوی شرکت ایستاد در برام باز کردن ، موبایل بین شونه و گوشم نگه داشتم تپلت و کیفم برداشتم پیاده شدم
جیمین: نامجون اینقدر غر نزن رسیدم دیگه!
نامجون: میدونی چیه!؟ من تک تک تار های موهام بخاطر لجبازی تو و اعضای پک تو سن 28سالگی سفید شدن!!!
برای کارمندهایی که تعظیم میکردن سرم تکون دادم سوار آسانسور شدم
جیمین: الان مد شده همه موهاشون سفید میکنن پس نگرانش نباش
صدای نفس کلافهاش شنیدم
نامجون: فقط خودت برسون به اتاق جلسه
تماس قطع کرد آروم خندیدم موبایلم داخل جیب کتم گذاشت جدی از آسانسور خارج شدم ، سمت اتاق جلسه رفتم نامجون دست به سینه دیدم
نامجون: خوش اومدین لونا! واقعا مایه خرسندی اینجا میبینمتون!
چشمام چرخوندم رو به روش ایستادم
جیمین: 2روز بخاطر هیتام نبودم و باز نتونستی ساکتشون کنی!؟
نامجون: تقصیر من نیست فقط به حرف تو گوش میدن! اههه واقعا که ، مثلا الفاشونم اما یک سره سوزن به حرفام گوش نمیدن فقط میگن دستور لونا چیه!!
جیمین: یکم باهاشون جدی برخورد کنی و صمیمی نشی از تو هم حساب میبرن ، همه داخلن!؟
نامجون: اره ، 8نفر اعضا داخلن منم که به جای مامان حضور دارم
سرم تکون دادم دستم روی دستگیره گذاشتم یک نفس عمیق کشیدم جدی وارد اتاق شدم ، بلند شدن
همه: خوش اومدین لونا
سرم تکون دادم راسمیز نشستم و نامجون روی اولین صندلی از سمت چپ میز نشست
جیمین: مشکل چیه؟
اقای چوی الفا پک ارکیده بلند شد
چوی: لونا گرگ های ولگرد باز شبونه حمله کردن ، نه تنها به پک من بلکه به بقیه پک ها هم حمله کردن و باعث ترس همهی مردممون شدن
هم همه تو اتاق بالا گرفت دستم روی میز کوبیدم ، ساکت شدن
جیمین: اقای چوی چیزی هم بردن؟
غمگین سرشون انداختن پایین
چوی: به 5 امگا دست درازی شده و خیلی از الفاها زخمی و کشته شدن
ВЫ ЧИТАЕТЕ
👑คy♄คภ👑
Фанфик🤍Ayhan🤍 🤍پادشاه ماه🤍 🌑🌒🌓🌔🌕🌖🌗🌘🌑 _ شطرنج برعکس همه ی بازی ها به هیچ شانس بستگی نداره. اینجا هرچی عوضی تر باشی برندهای...اینجا هر چی باهوش تر هم باشی برندهای ، ولـی وقتی هوش و عوضی بودن کنار هم باشن....درست مثل ترکیب کیش و مات نابودت میک...