թคгt 10 🤍👑🖤

502 95 28
                                    

10سال بعد
از دید جیمین

ماشین جلوی شرکت ایستاد در برام باز کردن ، موبایل بین شونه و گوشم نگه داشتم تپلت و کیفم برداشتم پیاده شدم

جیمین: نامجون اینقدر غر نزن رسیدم دیگه!

نامجون: میدونی چیه!؟ من تک تک تار های موهام بخاطر لجبازی تو و اعضای پک تو سن 28سالگی سفید شدن!!!

برای کارمند‌هایی که تعظیم میکردن سرم تکون دادم سوار آسانسور شدم

جیمین: الان مد شده همه موهاشون سفید میکنن پس نگرانش نباش

صدای نفس کلافه‌اش شنیدم

نامجون: فقط خودت برسون به اتاق جلسه

تماس قطع کرد آروم خندیدم موبایلم داخل جیب کتم گذاشت جدی از آسانسور خارج شدم ، سمت اتاق جلسه رفتم نامجون دست به سینه دیدم

نامجون: خوش اومدین لونا! واقعا مایه خرسندی اینجا میبینمتون!

چشمام چرخوندم رو به روش ایستادم

جیمین: 2روز بخاطر هیت‌ام نبودم و باز نتونستی ساکتشون کنی!؟

نامجون: تقصیر من نیست فقط به حرف تو گوش میدن! اههه واقعا که ، مثلا الفاشونم اما یک سره سوزن به حرفام گوش نمیدن فقط میگن دستور لونا چیه!!

جیمین: یکم باهاشون جدی برخورد کنی و صمیمی نشی از تو هم حساب میبرن ، همه داخلن!؟

نامجون: اره ، 8نفر اعضا داخلن منم که به جای مامان حضور دارم

سرم تکون دادم دستم روی دستگیره گذاشتم یک نفس عمیق کشیدم جدی وارد اتاق شدم ، بلند شدن

همه: خوش اومدین لونا

سرم تکون دادم راس‌میز نشستم و نامجون روی اولین صندلی از سمت چپ میز نشست

جیمین: مشکل چیه؟

اقای چوی الفا پک ارکیده بلند شد

چوی: لونا گرگ های ولگرد باز شبونه حمله کردن ، نه تنها به پک من بلکه به بقیه پک ها هم حمله کردن و باعث ترس همه‌‌ی مردممون شدن

هم همه تو اتاق بالا گرفت دستم روی میز کوبیدم ، ساکت شدن

جیمین: اقای چوی چیزی هم بردن؟

غمگین سرشون انداختن پایین

چوی: به 5 امگا دست درازی شده و خیلی از الفاها زخمی و کشته شدن

👑คy♄คภ👑Место, где живут истории. Откройте их для себя