از دید جیمین
به خودم تو اینه نگاه کردم تمام بدنم از مارکهای بنفش تهیونگ پر شده بود ، از پشت بهم نزدیک شد بغلم کرد و شاهرگم بوسید
تهیونگ: آمادهای بریم؟
نگران برگشتم سمتش دستام روی سینش گذاشتم
جیمین: مطمعنی حالت خوبه!؟
تهیونگ: من باید این بپرسم!!
جیمین: من خوبم ته ، تو گفتی رات 5روز طول میکشه ولی ما فقط 2روز انجامش دادیم!!
تهیونگ: دو روزی که اصلا بینش استراحت کافی نداشتیم!
گونه هام داغ شد پیشونیم بوسید
تهیونگ: من خوبم بیب
دستش روی باسنم گذاشت
تهیونگ: کمر الفات کم اورده ولی انگار امگای من دلش میخواد هنوزم بمونیم!
ازش فاصله گرفتم دست به سینه ابروم انداختم بالا
جیمین: امگات فقط وظیفه شناسه!
دستام گرفت روشون بوسید
تهیونگ: وظیفهی تو رسیدگی به قلبمه ، من خوبم نگران نباش
لبخند زدم دستم تو دستش گره زدم کشیدمش سمت خروجی ویلا
جیمین: پس برمیگردیم خونه پیش دخترمون
تهیونگ: حتما!!
*******************
از دید تهیونگهمراه یونگی و هوسوک وارد اتاق جیمین شدیم که نامجون کنارش دیدم
تهیونگ: سلام هیونگ
نامجون: سلام ته
جیمین با لبخند نزدیکم شد
جیمین: صبح بخیر
تهیونگ: چرا صبح بیدارم نکردی همراه هم بیایم شرکت!؟
جیمین: تو و لونیکا دیشب خیلی شیطونی کردین صبح هم خستگی از چهرههاتون معلوم بود دلم نیومد بیدارتون کنم!
با لبخند سرم تکون دادم روی مبل نشستم جیمین هم کنارم نشست
تهیونگ: خبرنگارا کی میان!؟
نامجون رو به رومون نشست هوسوک و یونگی کنارش نشستن
نامجون: از طریق سایت شرکت یک متن خلاصه دیروز اپلود کردهام و به احتمال زیاد خیلی از خبرنگارا میان حتی اعضا از صبح کنجکاو شدن بهشون گفتم همچی تو جلسه امروز توضیح میدیم
تهیونگ: این موضوع جیمین بد جلوه نمیده؟
جیمین: نگران من نباش ته از پسش برمیام
تهیونگ: چطور نگران نباشم!؟
نامجون: مشکلی پیش نمیاد و به تمام سؤالاتشون پاسخ میدیم ، جیمین هم وجههی بدی پیدا نمیکنه فقط تهیونگ هرچیزی تو جلسه گفتیم تایید کن اوکی!؟
YOU ARE READING
👑คy♄คภ👑
Fanfiction🤍Ayhan🤍 🤍پادشاه ماه🤍 🌑🌒🌓🌔🌕🌖🌗🌘🌑 _ شطرنج برعکس همه ی بازی ها به هیچ شانس بستگی نداره. اینجا هرچی عوضی تر باشی برندهای...اینجا هر چی باهوش تر هم باشی برندهای ، ولـی وقتی هوش و عوضی بودن کنار هم باشن....درست مثل ترکیب کیش و مات نابودت میک...