թคгt 30 🤍👑🖤

497 75 7
                                    

از دید جیمین

به خودم تو اینه نگاه کردم تمام بدنم از مارک‌های بنفش تهیونگ پر شده بود ، از پشت بهم نزدیک شد بغلم کرد و شاهرگم بوسید

تهیونگ: آماده‌ای بریم؟

نگران برگشتم سمتش دستام روی سینش گذاشتم

جیمین: مطمعنی حالت خوبه!؟

تهیونگ: من باید این بپرسم!!

جیمین: من خوبم ته ، تو گفتی رات 5روز طول میکشه ولی ما فقط 2روز انجامش دادیم!!

تهیونگ: دو روزی که اصلا بینش استراحت کافی نداشتیم!

گونه هام داغ شد پیشونیم بوسید

تهیونگ: من خوبم بیب

دستش روی باسنم گذاشت

تهیونگ: کمر الفات کم اورده ولی انگار امگای من دلش میخواد هنوزم بمونیم!

ازش فاصله گرفتم دست به سینه ابروم انداختم بالا

جیمین: امگات فقط وظیفه شناسه!

دستام گرفت روشون بوسید

تهیونگ: وظیفه‌ی تو رسیدگی به قلبمه ، من خوبم نگران نباش

لبخند زدم دستم تو دستش گره زدم کشیدمش سمت خروجی ویلا

جیمین: پس برمیگردیم خونه پیش دخترمون

تهیونگ: حتما!!

*******************
از دید تهیونگ

همراه یونگی و هوسوک وارد اتاق جیمین شدیم که نامجون کنارش دیدم

تهیونگ: سلام هیونگ

نامجون: سلام ته

جیمین با لبخند نزدیکم شد

جیمین: صبح بخیر

تهیونگ: چرا صبح بیدارم نکردی همراه هم بیایم شرکت!؟

جیمین: تو و لونیکا دیشب خیلی شیطونی کردین صبح هم خستگی از چهره‌هاتون معلوم بود دلم نیومد بیدارتون کنم!

با لبخند سرم تکون دادم روی مبل نشستم جیمین هم کنارم نشست

تهیونگ: خبرنگارا کی میان!؟

نامجون رو به رومون نشست هوسوک و یونگی کنارش نشستن

نامجون: از طریق سایت شرکت یک متن خلاصه دیروز ا‌پلود کرده‌ام و به احتمال زیاد خیلی از خبرنگارا میان حتی اعضا از صبح کنجکاو شدن بهشون گفتم همچی تو جلسه امروز توضیح میدیم

تهیونگ: این موضوع جیمین بد جلوه نمیده؟

جیمین: نگران من نباش ته از پسش برمیام

تهیونگ: چطور نگران نباشم!؟

نامجون: مشکلی پیش نمیاد و به تمام سؤالاتشون پاسخ میدیم ، جیمین هم وجهه‌ی بدی پیدا نمیکنه فقط تهیونگ هرچیزی تو جلسه گفتیم تایید کن اوکی!؟

👑คy♄คภ👑Where stories live. Discover now