թคгt 31 🤍👑🖤

449 75 37
                                    

از دید جیمین

لونیکا تو بغلم خواب رفته بود ، هوای فرانسه گرم تر از کره بود کتم با احتیاط دراوردم از پنجره به بیرون نگاه کردم ، پاریس شهر زیبایی بود برگشتم سمت تهیونگ از وقتی رسیده بودیم سرش تو گوشی بود

جیمین: ته

جوابم نداد چشمام چرخوندم

جیمین: تهیونگ

تهیونگ: هوم

مشکوک نگاهش کردم

جیمین: ت...

راننده: رسیدیم آقا

تهیونگ گوشیش داخل جیب کتش گذاشت راننده در باز کرد

تهیونگ: لونیکا خواب رفته!؟

سرم تکون دادم و از ماشین پیاده شدم پشت سرم پیاده شد ، چند نفر نزدیکمون شدن تهیونگ به فرانسوی باهاشون صحبت میکرد ، بقیه بچه ها از ماشین های جلویی پیاده شدن یوری و کوک اومدن سمتم

جونگکوک: اهه بدنم خشک شد

یوری: عشق من خواب رفته!؟

لبخند زدم

جیمین: سوار ماشین شدیم تو بغلم خواب رفت

جونگکوک: ایکاش سانگ هم میخوابید!

به سانگ نگاه کردم با چشمای درشتش کنجکاو اطرافش نگاه میکرد

جیمین: خیلی کنجکاوه!

یوری: بیشتر فضوله!

جونگکوک: به بچم نگو فضول!

خندیدیم جونگکوک چشماش چرخوند یونگی و هوسوک نزدیکمون شدن

یونگی: برید داخل اتاق ها آماده‌ان ، جونگکوک و یوری اینجا به جیمین نشون بدین

جونگکوک: اوکییی ، جیمین بدو بریم دستت خسته میشه

لبخند زدم برگشتم سمت تهیونگ با تلفن صحبت میکرد ، پشتم بهش کردم وارد عمارت شدیم

**********************

آروم در اتاق بستم با سر و صدایی که از پایین میومد کنجکاو از پله ها پایین و سمت پذیرایی رفتم ، یک دختر کنار تهیونگ نشسته بود باهم میخندیدن حس خوبی به اون دختر نداشتم دستش بدن تهیونگ لمس میکرد ، یونگی برگشت سمتم

یونگی: بیا اینجا جیمین

همه برگشتن سمتم اون دختر بلند شد دستش سمتم دراز کرد رایحه‌ی چوب یک الفا ازش حس میکردم

دختر: سلام من نینا استیونز هستم

متعجب از اینکه میتونه کره‌ای حرف بزنه باهاش دست دادم

جیمین: خوشبختم منم پارک جیمین هستم لونای پک ایهان

تهیونگ بینمون ایستاد نینا پوزخند زد برگشت سمت تهیونگ به فرانسوی باهاش صحبت تهیونگ هم به فرانسوی جوابش داد کلافه از نفهمیدن حرف هاشون کنار یوری نشستم ، نینا کراوات تهیونگ کشید و باهم خندیدن اخم کردم

👑คy♄คภ👑Onde histórias criam vida. Descubra agora