թคгt 15 🤍👑🖤

516 88 46
                                    

از دید جیمین

خسته کیفم انداختم و روی مبل نشستم

نامجون: خسته نباشی

نامجون فنجون قهوه سمتم گرفت لبخند زدم فنجون از دستش گرفتم

نامجون: حال اون 5 امگا خوب بود؟

جیمین: وضعیتشون بهتر شده امروز هم تو گروه مبارز مستقر شدن

نامجون: دامبی چطوره!؟

جیمین: باهام امروز صحبت کرد دکترش هم گفت وضعیتش رو به بهبودیه

نامجون: عالی

سرم تکون دادم از قهوه‌ام نوشیدم

نامجون: مطمعن شدم

جیمین: از چی!؟

گیج بهش خیره شدم جدی به مبل تکیه زد

نامجون: تهیونگ یک الفای خون خالص از اقای هانگ شنیدم

جیمین: جدی میگی!؟

نامجون: اره

جیمین: چطور ممکنه!؟

نامجون: منم نمیدونم! ولی کسی هم از کارای الهه ماه سر در نمیاره حتما از جدش یک رگ به تهیونگ رسیده!؟ بیخیال فقط میخواستم بهت ثابت کنم عشقت الفای قدرتمندیه و لازم نیست بخاطر چنتا زخم که حتما بعد 3روز خوب شدن نگران باشی و شب ها اشک بریزی!

خجالت زده خندیدم لبخند زد از قهوه‌اش نوشید

نامجون: راستی همونطور که دستور دادین تمام بار دال اختصاصی رزرو کردم ، برای امشب اماده‌ست

جیمین: به اعضا و پک سول خبر دادی!؟

نامجون: بله ، بهشون گفتم به مناسبت پیروزی جشن میگیریم خیلی هم خوب استقبال کردن!

جیمین: ممنونم نامی

نامجون: خواهش میکنم لونا ، خدمت به شما وظیفمه!

خندیدم لیوان قهوه روی میز گذاشتم بلند شدم

جیمین: برای قهوه ممنون ، شب اماده‌شو

نامجون: بله لونا

خندید با چشم غره کوبیدم به پاش از کنارش رد شدم

*************************

بالم لب هلوییم روی لبام کشیدم به خودم تو اینه چشمک زدم پلیور آبیم برداشتم از اتاقم خارج شدم ، نامجون هم همزمان با من از اتاقش بیرون اومد متعجب به استایلش خیره شدم

👑คy♄คภ👑Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz