از دید جیمین
تهیونگ: از دیدار دوبارهات خوشحال شدم جیمینا ، گفتم برمیگردم متاسفم کمی طول کشید...تو منتظرم بودی؟
به پشت سرم نگاهی انداخت و پوزخند زد از کنارم رد شد
تهیونگ: یا بهتر بگم کیم جیمین!؟
اشکم سرازیر شد آروم برگشتم سمتش رو به روی نامجون ایستاده بود ، نامجون هم شکه بود تهیونگ سمتم قدم برداشت
تهیونگ: ببخشید هدیه ازدواجتون فراموش کردم! شاید چون کسی دعوتم نکرده بود نتونستم بدم!
لبخند غمگین زد دستش اورد جلو ، رفتم عقب اشکم پاک کردم دستش انداخت
تهیونگ: درسته ، تو الفا داری
بغضم قورت دادم تک خنده زد
تهیونگ: خوشحالم بعد 10 سال دوستایی میبینم که باهام هیچوقت رو راست نبودن ، هوسوک
هوسوک: بله؟
تهیونگ: قرار داد بیار
هوسوک: بله الفا
تهیونگ جدی به چشمای خیسم خیره بود گرمای عجیبی اطرافم حس میکردم ، هوسوک برگه قرار داد دستش داد سمت میز رفت خودکارش از جیب کتش بیرون اورد قرار داد امضا کرد ، صاف ایستاد خودکار دوباره تو جیبش گذاشت
تهیونگ: میدونستم به همین سادگیا حاضر نمیشی قرار داد بدون دیدم طرف مقابلت امضا کنی به هر حال مدت زمان زیادی باهم زندگی کردیم ، بفرمایید امضا کنید
سمتش رفتم خودکار از روی میز برداشتم با دستای لرزونم امضاش کردم ، رایحهاش خیلی شدید تر از قبل احساس میکردم صاف ایستادم
تهیونگ: طبق قولی که دادم کار گرگ های ولگرد تموم میکنم ، برای هماهنگی بیشتر در روز های آینده بهتون اطلاع میدم ، وقت بخیر لونا پک دال
پشتش بهم کرد همراه بقیه اعضا از اتاق خارج شد ، روی زانو هام فرود اومدم نامجون دویید سمتم
نامجون: جیمین ، جیمین صدام میشنوی!؟
جیمین: ب.باید برم خونه
نامجون: باشه بیا کم..
جیمین: نه ، تو باید اینجا بمونی و با اعضا صحبت کنی
نامجون: مطمعنی نمیخوای من بیام؟
نگران بهم خیره بود لبخند زدم سرم تکون دادم زیر دلم تیر کشید
ESTÁS LEYENDO
👑คy♄คภ👑
Fanfic🤍Ayhan🤍 🤍پادشاه ماه🤍 🌑🌒🌓🌔🌕🌖🌗🌘🌑 _ شطرنج برعکس همه ی بازی ها به هیچ شانس بستگی نداره. اینجا هرچی عوضی تر باشی برندهای...اینجا هر چی باهوش تر هم باشی برندهای ، ولـی وقتی هوش و عوضی بودن کنار هم باشن....درست مثل ترکیب کیش و مات نابودت میک...