از دید جیمین
وارد محوطه عمارت شدم ، اطراف باغ نگاه کردم با دیدن مامان و بابا و اقای لی ، رفتم سمتشون
جیمین: سلام به همگییی
برگشتن سمتم لبخند زدن
جولیا: خسته نباشی عزیزم
جانگ سو: پسر پرانرژی من چطوره؟
گونهی هردوشون بوسیدم
جیمین: عالی ، خسته نباشید اقای لی
یونگ: سلام ارباب جوان
جیمین: یاااا اقای لی ارباب چیه!؟من با جیمین راحت ترم!
جانگ سو: یونگ زیادی تشریفاتیه هنوزم بعد این همه سال بهم میگه اقا!
یونگ: شما خیلی به ما لطف دارین
جیمین: اقای لی لطفا جلوی تهیونگ با من عادی رفتار کنید! چند روزه خیلی باهام رسمیه ، بچگی هامون راحت تر بودیم
یونگ: باید به خود تهیونگ بگی
تهیونگ: چی باید بهم بگین!؟
برگشتیم تهیونگ نزدیکمون شد تعظیم کرد
تهیونگ: سلام آلفا ، سلام لونا ، سلام ار...
جیمین: جرعت داری حرفت کامل کن!
صاف ایستاد لبخند زد دست به سینه اخم کردم
جیمین: حتما باید تهدیدت کنم!؟
جولیا: تهیونگ اینقدر پسر من اذیت نکن!
تهیونگ: لونا این درست نیست
جونگ سو: فقط انجامش بده ، مردم حرف برای زدن زیاد دارن من تورو مثل جیمین دوست دارم پس راحت باش ، ما یک خانوادهایم متوجهی؟
تهیونگ: بله
نزدیکش شدم دستم دور بازوش حلقه کردم بهم خیره شد
جیمین: کجا بودی!؟
تهیونگ: اوه داشت یادم میرفت!
پاکت داخل دستش سمت اقای لی گرفت
تهیونگ: همونطور که گفتیم ، بذر گل گلایول ، پیونی و بنفشه گرفتم
اقای لی پاکت از دستش گرفت
یونگ: ممنونم پسرم
جیمین: میخواین چیکار کنید!؟
جونگ سو: گل های باغچه تقریبا خشک شدن تصمیم داریم گل های جدید بکاریم
جیمین: میشه منم کمک کنم!؟
جولیا: البته
جیمین: پس من و تهیونگ بنفشه میکاریم
یونگ: اما...
سونگ جو: بذر بهشون بده
اقای لی نا مطمعن بذر بهمون داد ، دست تهیونگ کشیدم سمت باغچه رفتیم
ESTÁS LEYENDO
👑คy♄คภ👑
Fanfic🤍Ayhan🤍 🤍پادشاه ماه🤍 🌑🌒🌓🌔🌕🌖🌗🌘🌑 _ شطرنج برعکس همه ی بازی ها به هیچ شانس بستگی نداره. اینجا هرچی عوضی تر باشی برندهای...اینجا هر چی باهوش تر هم باشی برندهای ، ولـی وقتی هوش و عوضی بودن کنار هم باشن....درست مثل ترکیب کیش و مات نابودت میک...