թคгt 2 🤍👑🖤

638 111 45
                                    

از دید جیمین

وارد محوطه عمارت شدم ، اطراف باغ نگاه کردم با دیدن مامان و بابا و اقای لی ، رفتم سمتشون

جیمین: سلام به همگییی

برگشتن سمتم لبخند زدن

جولیا: خسته نباشی عزیزم

جانگ سو: پسر پرانرژی من چطوره؟

گونه‌ی هردوشون بوسیدم

جیمین: عالی ، خسته نباشید اقای لی

یونگ: سلام ارباب جوان

جیمین: یاااا اقای لی ارباب چیه!؟من با جیمین راحت ترم!

جانگ سو: یونگ زیادی تشریفاتیه هنوزم بعد این همه سال بهم میگه اقا!

یونگ: شما خیلی به ما لطف دارین

جیمین: اقای لی لطفا جلوی تهیونگ با من عادی رفتار کنید! چند روزه خیلی باهام رسمیه ، بچگی هامون راحت تر بودیم

یونگ: باید به خود تهیونگ بگی

تهیونگ: چی باید بهم بگین!؟

برگشتیم تهیونگ نزدیکمون شد تعظیم کرد

تهیونگ: سلام آلفا ، سلام لونا ، سلام ار...

جیمین: جرعت داری حرفت کامل کن!

صاف ایستاد لبخند زد دست به سینه اخم کردم

جیمین: حتما باید تهدیدت کنم!؟

جولیا: تهیونگ اینقدر پسر من اذیت نکن!

تهیونگ: لونا این درست نیست

جونگ سو: فقط انجامش بده ، مردم حرف برای زدن زیاد دارن من تورو مثل جیمین دوست دارم پس راحت باش ، ما یک خانواده‌ایم متوجهی؟

تهیونگ: بله

نزدیکش شدم دستم دور بازوش‌ حلقه کردم بهم خیره شد

جیمین: کجا بودی!؟

تهیونگ: اوه داشت یادم میرفت!

پاکت داخل دستش سمت اقای لی گرفت

تهیونگ: همونطور که گفتیم ، بذر گل گلایول ، پیونی و بنفشه گرفتم

اقای لی پاکت از دستش گرفت

یونگ: ممنونم پسرم

جیمین: میخواین چیکار کنید!؟

جونگ سو: گل های باغچه تقریبا خشک شدن تصمیم داریم گل های جدید بکاریم

جیمین: میشه منم کمک کنم!؟

جولیا: البته

جیمین: پس من و تهیونگ بنفشه میکاریم

یونگ: اما...

سونگ جو: بذر بهشون بده

اقای لی نا مطمعن بذر بهمون داد ، دست تهیونگ کشیدم سمت باغچه رفتیم

👑คy♄คภ👑Donde viven las historias. Descúbrelo ahora