از دید تهیونگ
چشمام نیمه باز کردم روی تخت نشستم ، سردرد شدیدی داشتم کلافه از روی تخت بلند شدم به اطرافم نگاه کردم ، اینجا کجاست!؟ با دیدن بدن لختم داخل اینه وحشت کردم
تهیونگ: تهیونگ دیشب چه غلطی کردی!؟
عصبی موهام چنگ زدم دور خودم چرخیدم ، هیچ رایحهای تو اتاق حس نمیکردم سریع لباسای پخش شده روی زمین برداشتم و پوشیدم از اتاق خارج شدم ، با قدم های بلند سمت میز دیشب رفتم بچه هارو اونجا دیدم ، برگشتن سمتم متعجب بهم خیره شدن
یونگی: چرا اینقدر آشفتهای؟؟!!
تهیونگ: کسی دیشب من بالا برد!؟
جین: مگه خودت نرفتی بالا!؟
تهیونگ: میریم خونه ، سریع
**********************
جین شکه از روی مبل بلند شد
جین: چییییییی!؟؟؟؟ تو دیشب با یکی خوابیدی!؟
یونگی: بهت گفتم رعایت کن احمق
عصبی دستام به کمرم زدم جونگکوک و جین روی مبل بیحال افتادن
یونگی: جونگکوک!؟ تهیونگ اون رایحه لعنتیت کنترل کن!
هوسوک سریع پنجره باز کرد
تهیونگ: متاسفم دست خودم نبود
روی مبل نشستم و پاهام روی زمین ضرب گرفتن
جین: آروم باش ته ، یکم فکر کن شاید یادت اومد دیشب چی شده!
تهیونگ: از صبح بارها فکر کردم حتی رایحهای تو اتاق حس نکردم!
هوسوک: میشه با یک بتا خوابیده باشی!؟
تهیونگ: نه ، فقط این یادم میاد دیشب بهش گفتم امگا اما چهرش اصلا به یاد ندارم!
یونگی: تجربه شد اینقدر نخوری وقتی ظرفیت نداری
تهیونگ: شماها کجا بودین!؟
هوسوک: من که صبح روی مبل بیدار شدم
یونگی: من و جونگکوک هم دیشب اخخخ
جونگکوک: ساکت شو یونگی!
جین: منم دیشب بهتون گفتم میرم بخوابم!
کلافه موهام باز جنگ زدم
هوسوک: هی حالا چیزی نشده که!
KAMU SEDANG MEMBACA
👑คy♄คภ👑
Fiksi Penggemar🤍Ayhan🤍 🤍پادشاه ماه🤍 🌑🌒🌓🌔🌕🌖🌗🌘🌑 _ شطرنج برعکس همه ی بازی ها به هیچ شانس بستگی نداره. اینجا هرچی عوضی تر باشی برندهای...اینجا هر چی باهوش تر هم باشی برندهای ، ولـی وقتی هوش و عوضی بودن کنار هم باشن....درست مثل ترکیب کیش و مات نابودت میک...