թคгt 32 🤍👑🖤

499 76 9
                                    

از دید جیمین

از درد گلو چشمام باز کردم ، اتاق میشناختم

...: بیدار شدی؟

برگشتم سمت صدا ، یک دختر کنار تختم نشسته بود بهش میخورد فرانسوی باشه اما کره‌ای بلد بود ، لبخند زد چشمام از درد گلوم بستم و دستم روش گذاشتم

....: گلوت درد میکنه؟

سرم تکون دادم و چشمام باز کردم

...: بخاطر سرماخوردگی ، اخه کی تو این هوای سرد زیر بارون میمونه!؟ باید داروهات بخوری

با کمکش روی تخت نشستم به تاج تخت تکیه زدم لیوان اب با ظرف قرص گرفت سمتم یکی یکی خوردمشون ، بدنم درد میکرد برگشتم سمت اون دختر

جیمین: ش.شما کی هستین!؟

بخاطر گلوم بلند حرف زدن برام دردناک بود پس آروم سوالم پرسیدم ، کنارم نشست

...: النا هستم و البته امگای نینا

شکه شدم ، نینا یک امگا داره!؟ خندید

النا: انگار میشناسیش ، خودش باهام تماس گرفت گفت وضعیت امگای تهیونگ اضطراری باید بهش رسیدگی کنم ، منم سریع مرخصی گرفتم و از روی کنجکاوی و نگرانی اومدم اینجا

شیطون نگام کرد چشمک زد

النا: اگه میدونستم تهیونگ یک امگای جذاب و خوشگل و البته یک دختر کوچولوی بانمک داره دیروز همراه نینا میومدم استقبالتون!

اینقدر گیج بودم به حرفاش خیلی دقت نکردم فقط ذهنم درگیر یک سوال بود

جیمین: ن.نیا یک امگا داره!؟

متعجب خندید

النا: نمیدونستی!؟

با صدای باز شدن در برگشتیم ، تهیونگ با دیدن من لبخند عمیق زد نزدیک تخت شد نینا هم پشت سرش اومد داخل ، تهیونگ لبه‌ی تخت نشست

النا: هی تو!چرا درباره‌ی من به امگات چیزی نگفتی!؟

تهیونگ متاسف نگام کرد و هیچی نگفت

نینا: جیمین حالت خوبه؟

برگشتم سمت نینا نگران بهم خیره بود

نینا: اگه میدونستم این احمق چیزی بهت نگفته خودم بهت همچی میگفتم

از روی خجالت لبخند زدم و سرم تکون دادم

النا: گلودرده نمیتونه زیاد صحبت کنه ، میرم براش دمنوش درست کنم

النا با لبخند بلند شد و نینا هم پشت سرش از اتاق خارج شد

تهیونگ: جیمین...خوبی؟

با شنیدن صداش بغض کردم که وحشتناک گلوم درد گرفت ، دستم روی گلوم گذاشتم

تهیونگ: درد داری؟

سرم بالا و پایین کردم و اشکم سرازیر شد آروم اومد نزدیکم ، دستام روی سینش گذاشتم غمگین نگام کرد

👑คy♄คภ👑Donde viven las historias. Descúbrelo ahora