از دید تهیونگ
به چهرهی رنگ پریدش خیره بودم ، لبای همیشه سرخش سفید شده و ترک برداشته بودن ، زیر چشماش بخاطر گریه زیاد گود رفته و دستاش هم باندپیچی شده بودن ، به گفتهی جین فهمیدم از اعصبانیت دستاش به آسفالت کوبیده و زخمشون کردهجکسون: خیلی ضعیف شده
نگاهم از جیمین گرفتم
جکسون: شما جفتش لی تهیونگ هستین درسته؟
سرم تکون دادم یک نفس عمیق کشید وسایلش جمع کرد و از روی تخت بلند شد ، رو به روی هم ایستادیم
جکسون: جکسون هستم پزشک شخصیش
دستاش اورد جلو باهاش دست دادم
تهیونگ: خوشبختم ، حالش چطوره؟
جکسون: باید استراحت کنه ، شما دوتا پیوند خون انجام دادین؟
تهیونگ: اره
جکسون: خوبه ، بخاطر پیوند وضعیتش رو به بهبودیه اما بخاطر ناپدید شدن لونیکا گرگش ناارومه
یک نفس عمیق کشیدم نگران به جیمین نگاه کردم
یونگی: تهیونگ پیداش میکنیم
نامجون: من به جاکوب خبر دادم گفت هر چیزی پیدا کرد بهمون اطلاع میده
با ویبرهی موبایل روی میز سریع برشداشتم
یک ویدیو از لونیکا فرستاد ، با اسباب بازی های اطرافش سرگرم بود
جیمین: ص.صدای لونیکاست!؟
سرم سریع بالا اوردم جیمین روی تخت نشست ، چشماش دوباره از اشک پر شد کنارش روی تخت نشستم
تهیونگ: بهتری؟
گوشی از دستم گرفت ویدیو پلی کرد ، اشکاش سرازیر شدن موبایل از دستش گرفتم
جیمین: ب.بدش هق
بغلش کردم و سرش بوسیدم
VOUS LISEZ
👑คy♄คภ👑
Fanfiction🤍Ayhan🤍 🤍پادشاه ماه🤍 🌑🌒🌓🌔🌕🌖🌗🌘🌑 _ شطرنج برعکس همه ی بازی ها به هیچ شانس بستگی نداره. اینجا هرچی عوضی تر باشی برندهای...اینجا هر چی باهوش تر هم باشی برندهای ، ولـی وقتی هوش و عوضی بودن کنار هم باشن....درست مثل ترکیب کیش و مات نابودت میک...