از دید نامجون
1 ماه از زمان تصادف میگذشت من و مامان جیمین تنها نذاشتیم و داخل یک اتاق کنار اتاق خودم میموند ، گچ دستش باز کرده بود اما از زمانی اینجاست فقط تو اتاقه و بیرون نمیاد ، زیاد حرف نمیزنه با تهیونگ هم فقط چهاربار صحبت کرد ، نه من نه جیمین جرئت گفتن حقیقت به تهیونگ نداشتیم ، 1ماه دیگه تهیونگ برمیگشت و از همین الان استرس اون روز داشتم
انجلا: نامجون
برگشتم مامان و بابا جدی نزدیکم شدن روی مبل داخل پذیرایی نشستن
نامجون: چیشده!؟
انجلا: مسئلهی خیلی مهمی پیش اومده ، بین اعضای پک اختلاف به وجود اومده
نامجون: چه اختلافی!؟
انجلا: پک الفا نداره نامجون ، همه سرگردون شدن جیمین باید با یکی جفت شه
شکه به مامان نگاه کردم
نامجون: یعنی چی جفت شه؟! این تصمیم باید جیمین بگیره شاید اون نخواد!
انجلا: قبل این اتفاقات شاید تصمیم اون بود اما الان وضعیت فرق میکنه ، اون یک امگاست تنهایی نمیتونه پک دال مدیریت کنه
نامجون: تمومش کن مامان! همهی امگاها ضعیف نیستن
اخم کردم مامان جدی پاش روی اون یکی پاش انداخت
انجلا: من نمیگم ضعیفه این یک قانون ، حتی اگه الفا هم بود باید جفت میشد تا بقیه به عنوان رهبر بپذیرنش
عصبی از روی مبل بلند شدم
نامجون: بسه! نمیذارم دربارهی آینده جیمین تصمیم گیری کنید
پشتم بهشون کردم
انجلا: اگه اینقدر نگرانشی ، چرا خودت باهاش جفت نمیشی!؟
شکه برگشتم سمتش
انجلا: چیه!؟
مامان بلند شد اومد سمتم بازوهام گرفت
انجلا: به خودت بیا نامجون! پک داره از دست میره چرا متوجه نیستی!؟
دستای مامان عصبی پس زدم
نامجون: این شمایید که متوجه نیستین! اون خواهرزادت چطور میتونی وسیلهای برای رسیدن به قدرت ببینی ها!؟
انجلا: من وسیله نمیبینمش ، به عنوان تنها قیمش و یکی از اعضای پک دال ، دارم به صلاحش عمل میکنم
BINABASA MO ANG
👑คy♄คภ👑
Fanfiction🤍Ayhan🤍 🤍پادشاه ماه🤍 🌑🌒🌓🌔🌕🌖🌗🌘🌑 _ شطرنج برعکس همه ی بازی ها به هیچ شانس بستگی نداره. اینجا هرچی عوضی تر باشی برندهای...اینجا هر چی باهوش تر هم باشی برندهای ، ولـی وقتی هوش و عوضی بودن کنار هم باشن....درست مثل ترکیب کیش و مات نابودت میک...