از دید تهیونگ
از آسانسور خارج و وارد روف گاردن شدم
هوسوک: به به الفامون هم اومد
لبخند کوچیک زدم برگشتن سمتم کت بلند قهوهایم در اوردم روی مبل انداختم
جونگکوک: خستهای؟
جونگکوک به یونگی تکه زد ، روی مبل نشستم قوطی ابجو برداشتم
تهیونگ: خسته ترم میشیم
هوسوک: اهههه تازه یک ماموریت تموم کرده بودیم بعدی رسید! از گرگ های ولگرد متنفرم
یونگی بهم خیره بود به زور ابجو قورت دادم
تهیونگ: چیزی شده یونگی!؟
یونگی: گفتی با نامجون و جیمین از بچگی دوست بودی؟
تهیونگ: اره
یونگی: قبل رفتنت به لندن از نامجون که شبیه برادرت بود خواستی مراقب جیمین باشه و زمانی بعد 4ماه برگشتی پدرت تو تصادف از دست داده بودی و نامجون با اینکه میدونست تو عاشق جیمینی بهت خیانت کرد و باهاش ازدواج کرد درسته؟
کلافه دست کشیدم تو موهام یادآوری اون روزا هنوزم برام سخت بود
تهیونگ: میشه بگی چیشده!؟
جونگکوک: عزیزم مشکلی پیش اومده!؟
یونگی: تو واقعا احمقی ته
شکه نگاهش کردم پوزخندزد از ابجوش نوشید
تهیونگ: چرا!؟
یونگی: یک چیزی اینجا ایراد داره
جین: چی!؟ خیلی واضحه! اونا ازدواج کردن اینم شکست عشقی خورده
جین عصبی ابجوش کوبید روی میز متعجب خندیدم
تهیونگ: تو چرا عصبی؟!
عصبی برگشت سمتم از نگاهش ترسیده رفتم عقب
جین: چرا عصبیام!؟ واقعا!؟
هیستریک خندید هوسوک و جونگکوک هم ترسیده بهش خیره شدن ، یونگی مثل همیشه بیخیال بود
جین: چون من یک امگای بیچارهام که در به در دنبال جفتم بودم و حالا پیداش کردم اما یک امگای دیگه کنارشه
تهیونگ: جفتت پیدا کردی!؟
جین: اره ولی چه فایده!؟ عشق جنابالی باهاش ازدواج کرده
تهیونگ: نامجون جفتتهههههه!!!؟؟
شکه بودم با دستش کوبید پشت گردنم چشمام از درد بستم گردنم ماساژ دادم
جین: درد!
هوسوک: هیونگ! واقعا جفتت نامجون!؟
جین لباش داد جلو سرش تکون داد
جونگکوک: عجیب شد!
یونگی: یکم چشماتون باز کنید ، هیچیه اون دوتا شبیه زوج یا جفت نیست!
VOUS LISEZ
👑คy♄คภ👑
Fanfiction🤍Ayhan🤍 🤍پادشاه ماه🤍 🌑🌒🌓🌔🌕🌖🌗🌘🌑 _ شطرنج برعکس همه ی بازی ها به هیچ شانس بستگی نداره. اینجا هرچی عوضی تر باشی برندهای...اینجا هر چی باهوش تر هم باشی برندهای ، ولـی وقتی هوش و عوضی بودن کنار هم باشن....درست مثل ترکیب کیش و مات نابودت میک...