թคгt 6 🤍👑🖤

541 100 41
                                    

از دید تهیونگ 

هدیه جیمین داخل یک جعبه چوبی گذاشتم از اتاق خارج شدم

یونگ: اوه ببین چه جذاب شده!

با لبخند چشمک زدم

تهیونگ: شما هم جذاب شدین اقای لی

یونگ: من دیگه برای جذاب بودن زیادی پیر شدم!

کراواتش صاف کردم پشت دستش بوسیدم

تهیونگ: شما همه‌جوره جذابین

یونگ: اینقدر زبون نریز! بریم دیرمون شد

خندیدم دستم کشید از خونه خارج شدیم سمت عمارت قدم برداشتیم

یونگ: چی برای جیمین گرفتی!؟

جعبه بالا گرفتم

تهیونگ: گردنبند چوبی طرح گرگ درست کردم

یونگ: الفا یا امگا!؟

لبخند عمیق زدم

تهیونگ: فقط حدس زدم امگا باشه!

یونگ: و اگه الفا بودن!؟

استرس گرفتم بابا خندید

یونگ: مشکلی نیست! بعدا میتونی براش عوض کنی

سرم تکون دادم وارد عمارت شدیم سمت آقا و خانم پارک رفتیم برگشتن سمتمون لبخند زدن

یونگ: تبریک میگم الفا و لونا

با احترام تعظیم کردم خانم پارک نزدیکم شد شونه‌هام گرفت

جولیا: خوش اومدی پسرم

تهیونگ: ممنونم لونا

جولیا: خوشحالم جیمین تو رو کنارش داره

گیج شدم خندید و کنار اقای پارک ایستاد

جونگ سو: خوش اومدین تا شما پذیرایی میشید بقیه مهمونا هم میرسن

تعظیم کردیم با بابا سمت یک میز گوشه‌ی سالن رفتیم ایستادیم ، نوشیدنیم برداشتم نزدیک دهنم کردم که یکی دستش کوبید روی شونم لیوان از خودم فاصله دادم شکه برگشتم ، نامجون خندید

نامجون: چطوری دوست عزیز!؟

بهش چشم غره رفتم

تهیونگ: یکبار درست ظاهر نمیشی

به بابا تعظیم کرد بابا هم بهش تعظیم کرد

👑คy♄คภ👑Onde histórias criam vida. Descubra agora