از دید جیمین
هر چهار نفرمون با سردرد های شدید روی مبل نشسته بودیمتهیونگ: باورم نمیشه اینقدر سوجو خوردین!!!
هوسوک: تنها خوبیش اینه خونه بودن!
سرم بلند کردم ، رو به رومون نشسته بودن لونیکا پیش تهیونگ بود و سانگ پیش یونگی
جونگکوک: اخ سرم
یونگی: حقته
جونگکوک شکه نگاهش کرد یونگی چشماش چرخوند
جونگکوک: یااا من فقط دو تا بطری خوردم!
یوری: راست میگه منم فقط یک بطری خوردم حس میکنم ماشین از روم رد شده!
هوسوک: پس کی این 10بطری باقی مونده خورده!؟
همه به من و جین نگاه کردن
نامجون: اه جیمین
جیمین: خب دست ما نبود شد دیگه!
تهیونگ: شد دیگه!!!؟؟ جیمین من 4تا بطری میخورم نمیفهمم کجام!!چجوری اینقدر خوردین!؟
جین: تو عرضهی سوجو خوردن نداری دلیل نمیشه ماهم عرضهاش نداشته باشیم!
تهیونگ: جینننن!!!
جین: چیه خب!؟ رفیق مشروب خوریم پیدا کردم
جین دستش بالا اورد با لبخند زدم به دستش میتونستم از جین فرمون جنگل حس کنم نیشخند زدم
جیمین: چه خوش بو شدی عزیزم ، سیب جنگلی!
جین عصبی نفسش از بینی بیرون داد
جین: بعدا به حسابت میرسم
تهیونگ: عمرا بذارم دیگه اینقدر بخورین!
یونگی و هوسوک: منم
نامجون جدی نگاهشون کرد
نامجون: شما نمیتونین جلوشون بگیرین اونا حق دارن بعضی اوقات خوش بگذرونن
جین با افتخار برگشت سمتم
جین: جفت با شعوری...
نامجون: در عوضش ماهم میریم کلاب
جین چشماش درشت شد
جین: نظرم عوض شد خیلی بیشعوره!
شکه برگشتیم سمتشون هر چهار نفرشون پوزخند زدن تایید کردن عصبی بلند شدم
جیمین: لی تهیونگ جرئت داری پاتو بذار تو کلاب اونجارو روی سر همتون خراب میکنم
تهیونگ ترسید بهم خیره شد تکون خوردن سیبک گلوش دیدم ، جین ، یوری و جونگکوک هم بلند شدن دست به سینه با اخم نگاهشون کردیم
یوری: خجالت بکشین چون ما بعد چند وقت و تو خونه مست کردیم اینجوری رفتار میکنید!؟جین: فقط اسمشون الفاست! یک ذره عقل و شعور هم ندارن
من و کوک سمت یونگی و تهیونگ رفتیم بچه ها ازشون گرفتیم ، شکه نگامون میکردن پشتمون بهشون کردیم از پله ها بالا رفتیم
YOU ARE READING
👑คy♄คภ👑
Fanfiction🤍Ayhan🤍 🤍پادشاه ماه🤍 🌑🌒🌓🌔🌕🌖🌗🌘🌑 _ شطرنج برعکس همه ی بازی ها به هیچ شانس بستگی نداره. اینجا هرچی عوضی تر باشی برندهای...اینجا هر چی باهوش تر هم باشی برندهای ، ولـی وقتی هوش و عوضی بودن کنار هم باشن....درست مثل ترکیب کیش و مات نابودت میک...