هی^^
این پارت حاوی محتوای اسماته_
اگر مشکلی با این محتوا دارید از سکانس دوم بخونید!____________________
همونطور که هوسوک رو توی بغلش گرفته بود، با قدمهای آرومی بهسمت تخت حرکت کرد.
هوسوک رو بهآرومی روی تخت خوابوند و به سرعت شلوار راحتی پسر رو همراه با باکسرش پایین کشید و روی زمین انداخت.
بین پاهای امگا خیس بود و روان کنندهی براقش روی ورودیش میدرخشید.
یونگی هودی هوسوک رو از تنش درآورد و بعد درآوردن شلوار و باکسر خودش، زانوهاش رو دو طرف بدن امگا گذاشت و سمت سینههای سفید و سردش خم شد.
بوسهای وسط قفسه سینهی هوسوک زد و گاز ریزی ازش گرفت.
امگا بهخاطر فشار و خیسی دندونهای آلفا، زیرش لرزید و با ترس به صورت آلفای آرومش خیره شد.
یونگی پایینتر رفت و زبونش رو روی سیلک براق و خوش بوی هوسوک کشید و نالهی ملتمس امگا رو بلند کرد.
_آه... یو... یونگی!
_میدونی چقدر بیقرار این بو و طعمت بودم؟
آلفا با شهوت گفت و پاهای هوسوک رو از هم باز کرد و زبونش رو به ورودی گرم و خیسش کشید.
امگا از روی لذت عجیبی که بهش وارد شد هیسی کشید، سرش رو به عقب برد و تندتند نفس میکشید.
یونگی بهسرعت از روی تخت پایین اومد و سمت کیسهی مشکیرنگ رفت و بستهای رو ازش خارج کرد.
_تو... تو کاندوم هم گرفتی؟
هوسوک با ناباوری به یونگی که با بیقراری بسته رو باز میکرد نگاه کرد.
_اوهوم، فکر کردم لازممون میشه.
سمت تخت برگشت و با لحن مختص به آلفاش ادامه داد:
_که لازممون هم شد...
_ولی یو... یونگ...
_هیش، بسپارش به من.
انگشتش رو روی لبهای نیمه باز هوسوک گذاشت و با دست آزادش، کاندوم رو روی عضو خودش کشید.
پاهای امگا رو از هم باز کرد و با صدای دورگه شدهای گفت:
_پاهات رو دورم حلقه کن.
هوسوک که هنوزم بدنش میلرزید و نفسنفس میزد، پاهاش رو با شک و تردید دور کمر گرم یونگی حلقه کرد.
یونگی با لحن آلفاییش دستور میداد و میدونست که امگا چقدر از این حالتش میترسه و نمیتونه مقاومت بکنه.
_چون بار اولمونه شاید برات سخت باشه، سعی کن آروم باشی، خب؟
هوسوک با چشمهای براقی که کمی خیس بودن با صدای لرزونی پرسید:
_خ... خیلی درد داره؟
_نمیدونم، شاید؟
یونگی پیروزمندانه بعد از گفتن حرفش، به چهرهی ترسیدهی هوسوک خندید و گردن خوش عطرش رو بوسید.
دستش رو به استخون کمرش رسوند و نوازش کرد. کمکم دستش رو نزدیک ورودی امگا برد و قبل اینکه جلوتر پیش بره، دست هوسوک مانعش شد.
دستش رو به کمر یونگی گرفت و با فشار محکمی اون رو از خودش دور کرد.
_من... من میترسم یونگی!
_من اینجام، نمیزارم طوریت بشه. فقط بهم اعتماد کن خب؟
هوسوک سرش رو بهآرومی تکون داد و با ورود اولین انگشت آلفا دستش رو به ملحفهی روی تخت رسوند و محکم فشارش داد.
یونگی بوسهای روی ترقوهاش زد و انگشت دوم و به دنبال اون سومی هم وارد حفرهی خیس امگا کرد.
هوسوک نالهای از درد کرد و با ترس پاهاش رو جمع کرد.
_نترس هوسوک! زود تموم میشه باشه؟
کمر امگا رو نوازش کرد و به آرومی انگشتهاش رو حرکت داد.
_د... درد... آه!
با برخورد انگشت آلفا به نقطهای سرش گیج رفت و با لذت نالید و ریخته شدن کمی از کام رو از عضوش حس کرد.
آلفا انگشتش رو بیرون آورد و نقطه به نقطهی بدنش رو بوسید.
با آزاد شدن رایحه تحریک کننده لوندر امگا، لب هاش رو کوتاه بوسید و خودش رو بین پاهای خیسش تنظیم کرد.
با ورود سر عضو یونگی به ورودی حساسش، از درد لرزید و به بازوی آلفا با ترس چنگ زد.
این اولین رابطهاشون توی زندگیشون بود و هر دو از حس و حال عجیب و لذت بخشی که دریافت میکردن، متعجب و نگران بودن.
حفرهی امگا برای سایز آلفا که حالا به راتش نزدیک بود، زیادی تنگ بود و این باعث شده بود که آلتش به سختی واردش بشه و درد زیادی رو به خودش و لذت بی نظیری رو به یونگی بده.
_آ... آخ یونگی! لطفاً! این خیلی درد داره!
هوسوک با بغض نالید و ملحفهی تخت رو محکمتر توی مشتش گرفت.
_یکخورده دیگه، الان تموم میشه.
با ورود کامل عضو بزرگ آلفا، نفسش برید و چشمهای شفافش از درد، خیس از اشک شد و تموم عضلات بدنش منقبض شد.
_شل کن خودت رو هوسوک! اینجوری نمیتونم پیش برم، خیلی دردت میاد!
یونگی با نگرانی کمر هوسوک رو بالا برد و بهآرومی نوازش کرد.
بوسهای روی پهلوی هوسوک زد و ضربهی اول رو آروم؛ اما عمیق زد.
_آ... آهه یونگی!
_گفتم شل کن خودت رو هوسوک! اینطوری خونریزی میکنی!
هوسوک از لحن مضطرب و عصبی یونگی ترسید و بزاقش رو با ترس قورت داد.
_زود تمومش میکنم خب؟
با تأیید امگا، ضربههای عمیق و سریعش رو از سرگرفت.
هوسوک از درد و لذت بهگریه افتاده بود و لبش رو به حدی با دندونش فشرده بود که بهخون افتاده بود.
یونگی سمت صورتش خم شد و روی لبهای زخمی هوسوک لب زد:
_لبهای من رو گاز بگیر.
امگا متعجب نگاهی بهش کرد که یونگی با بازوبستهکردن چشمهاش بهش اطمینان داد که انجامش بده.
لب پایین آلفا رو به دندون گرفت و با ضربهای که داخلش کوبیده شده، بیاختیار گاز آرومی بهش زد .
با بیشتر شدن سرعت و تعداد ضربههای یونگی داخلش، بهجای گازگرفتن، لبش رو محکم و سریع مک زد و چشمهاش رو محکم بست.
آلفا خودش رو بیرون کشید و با ورود دوبارهاش به نقطهی دیگهای ضربه زد که هوسوک به سرعت بازوش رو فشار داد و هین بلندی کشید.
_هِممم! آهه یونگی!
آلفا سرعتش رو بیشتر کرد تا به هوسوک لذتی بیشتر ازاین بده.
با هر کوبیدهشدن سر آلتش با نقطهی حساسش، بدن امگا میلرزید و فشار دستش به بازوی یونگی بیشتر میشد و لذت بینظیری رو به کل وجود هر دو میرسوند.
_آه... هوسوک! فاک...
نقطهای که پیدا کرده بود بیش از حد تنگ و داغ بود و آلفا نزدیکی خودش رو حس میکرد.
سرعت ضربههاش رو بیشتر و عمیقتر کرد و عضو هوسوک رو به بازی گرفت تا همراه با خودش، به اوج برسه.
بدن امگا به حدی حساس شده بود که با کوچکترین فشاری که یونگی به عضوش وارد کرد، ارضا شد و پریکامش روی دستهای آلفا ریخت.
_ یو... یونگی! لطفاً، دی... آهه... دیگه نمیتونم!
_ببخشید، الان تموم میشه. یک ذره... یک ذره دیگه تحمل کن.
یونگی نفسنفس زنان، لبهاش رو بوسید و عضوش رو به داخلیترین نقطهی حفرهی امگا کوبید.
_هِم! آلفا!
هوسوک از درد و موج لذتی که تا پشت کمرش پیچید، جیغ خفهای زد و ناخونش رو به شونهی یونگی کشید.
___________
BẠN ĐANG ĐỌC
~ᎻႮᏀ ᎷᎬ~ || SOPE
Fanfiction𝐹𝑖𝑐𝑡𝑖𝑜𝑛^ : Hug Me •✮༻ ◤𝐶𝑜𝑢𝑝𝑙𝑒:" Sope ◤𝐺𝑒𝑛𝑟𝑒:" Omegavers_Dram_Fantasy_Romance_Fluf ◤𝑊𝑟𝑖𝑡𝑒𝑟:" min arson پتو رو دور خودش پیچید و زیرش مچاله شد، میترسید! خیلی میترسید! از فکر کردن به اینکه خودش همچین تصمیمی رو گرفته و میخواد...