سورا با خمیازه خودش رو به میز رسوند : صبح بخیر
کای قبل از نوشیدن جرعه دیگه ای از چایش زیر لبی جوابش رو داد و کیونگسو با وجود دهان نیمه پرش لبخند دندون نمایی زد : صبحت بخیر !!
سورا چینی به بینیش داد : نباید با دهن پر حرف بزنی !
کیونگسو دلخور متقابلا چینی به بینیش داد و زبونش رو بیرون اورد
~ هایش چندش ! زبونتو جمع کن !
کای تست دیگه ای از روی میز برداشت و با قاشقی مربای توت فرنگی روش رو پوشوند : نباید سر میز دعوا کنید
سورا با غیض سمت پدرش برگشت : اون کارای چندشی انجام میده ، خب ادم حالش بد میشه !
کیونگسو بدون اینکه نگاهی به خواهرش بندازه پدرش رو مخاطب قرار داد : اون بدجنسه ..
کای بعد از پایین فرستادن محتویات دهنش با جرعه ای چای ، فنجون رو روی میز برگردوند : سو عزیزم تو نباید با دهن پر صحبت کنی ، سورا توهم نباید با برادرت اینقدر تند حرف بزنی
سورا چرخی به چشمهاش داد و کیونگسو ترجیح داد بحث رو عوض کنه : سهونی کجاست ؟
- یکم دیرتر از خواب بیدار شد ، احتمالا داره صورتش رو میشوره
کای راحت جواب داد و تست دیگه ای برداشت تا با مربای محبوبش پرش کنه
کیونگسو نگاه گیجی به خواهرش انداخت و با دیدن ابروهای بالا پریده سورا فهمید فقط خودش نیست که متوجه چیز جدیدی شده
سورا چشم هاش رو برای برادرش ریز کرد و کیونگسو نمیدونست خواهرش صرفا داره روی چیزی فکر میکنه یا برنامه ای برای قتلش میکشه
+ صبح بخیر !
سهون با لبخند ضمیمه شده ای گفت و سمت صندلی خالی بین کیونگسو و سورا رفت
~ صبح توهم بخیر سهونی !
سورا با لحن کنترل شده و مودبی گفت و کیونگسو میتونست قسم بخوره هیچ یک از افراد سر میز بجز خودش متوجه غیرعادی بودن لبخند سورا نشدن
کای با وجود دهان پرش سری برای سهون تکون داد و کیونگسو بعد از گذاشتن قاشق دیگع ای از خمیر مورد علاقه ش داخل دهنش ، رفتار پدرش رو عینا تکرار کرد
سهون چشمکی به سو زد و احساس کرد دلش میخواد اون پسربچه رو قورت بده ! طوری که گاهی ناخوداگاه سعی میکرد شبیه پدرش رفتار کنه برای سهون زیادی شیرین بود و باعث میشد گاهی بابت این موضوع که بچه ای نداره خودش رو سرزنش کنه
اگرچه گاهی دعا میکرد کیونگسو واقعا شبیه پدرش نشه ؛ تصور اینکه اون پسر بچه ی شیرین و دوست داشتنی بخواد حتی با وجود حدود ۴۰ سال سن مثل بچه ها بهونه بگیره و لجبازی کنه کمی نگران کننده بود . اگرچه سهون میدونست اگه کیونگسو سعی کنه توی بعضی مسائل خواهرش رو الگوی خودش قرار بده نعمت شیرین تری برای اطرافیانش محسوب میشد . سورا همین الانشم برخورد جالبتری نسبت به پدرش داشت
![](https://img.wattpad.com/cover/353533045-288-k422621.jpg)
DU LIEST GERADE
Moje More ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈ
Fanfiction"دریای من" کیم کای ، یکی از وارثان صنایع کیم ، هفت ماهه ک تغییر کرده. بعد از مرگ همسرش به وضوح بزرگ ترین امیدش به زندگی رو از دست داده و از نظر پسرعموش ، چن ، اگه دختر و پسر شیش و سه ساله اش نبودن ، کای حتی دلیلی برای ثانیه ای بیشتر نفس کشیدن نداشت...