💙𝕻𝖆𝖗𝖙 ¹⁸🌊

455 127 169
                                    

کای با خستگی خودش رو روی مبل ولو کرد و به چشم هاش برای چند ثانیه فرصت استراحت داد : نمیشد اون دو تا نیان ؟ یونگجه و سورا باز همو ببینن تا اخر مهمونی فقط جیغ میزنن

با خستگی غر زد و متوجه شد سهون روی مبل نشسته ، احتمالا اون هم حاضر بود و فقط خانوم لنی باید سورا و سو رو اماده میکرد

- این یه شام خانوادگیه و پسرعموت از هر چهار نفرمون خواسته به خونه شون بریم . به علاوه فکر میکنی سورا چه حسی قراره داشته باشه وقتی بفهمه خونه پسر مورد علاقه ش رفتیم و نبردیمش؟

سهون گفت و کای چشم هاش بسته ش رو باز کرد : کی گفته یونگجه پسر مورد علاقه اونه ؟ اونا فقط دوستای نزدیک با سلیقه مشابه همن .. شایدم سلیقه ای که سعی میکنن شبیه هم نگه دارن و این مسئله ک باهم نسبت خونی دارن حتی به هم نزدیکترشون میکنه

سعی کرد توضیحی منطقی بده ولی سهون فقط لبخند مسخره ای تحویلش داد

+ چیه خب؟

کای بی حوصله پرسید و سهون شونه ای بالا انداخت: اینا میتونن دلیلی بر این باشن که یونگجه پسر مورد علاقه شه

+ چه ربطی داره اونا فقط دوستن ..

کای غر زد و سهون هوفی کشید : مگه من گفتم چیز دیگه این ؟ فقط یونگجه یه پسره و نمیتونه دختر مورد علاقه سورا باشه . دختر مورد علاقه ش احتمالا همون دوست نسبتا نزدیکشه که یکی دوبار درباره ش صحبت کرده .. مینی ؟ مینو ؟ یادم نیست اسم دقیقش چی بود

+ متوجهم چی میگی ولی اگه کیونگسو پسر مورد علاقه ش باشه چی؟

با امیدواری پرسید و سهون سرش رو اروم به طرفین تکون داد : ممکنه

کای نفس اسوده ای کشید و توجه هر دو نفر با صدای جیغ کیونگسو به سمت ورودی راهرو کشیده شد

کیونگسو با وجود پاهای تپلش تا حد امکان سریع میدوید و سورا با خنده دنبالش میکرد .

برعکس سورا توی صورت پسر کوچکتر صرفا ترس و نگرانی موج می زد و سهون نگران بود اون زمین بخوره ؛ ولی قبل از اینکه بخواد حرکتی کنه کای از روی مبل بلند شد و کیونگسو رو گرفت : چخبره ؟

• سورا میخواد گازم بزنه !

کیونگسو با بغضی سطحی گفت و کای چشم هاش رو برای دخترش چرخوند : اون اینکارو نمیکنه . فقط یه شوخیه عزیزم

• نه اون اینکارو کرد !!! نگاه !!!

پسر سه ساله دستش رو با مظلومیت جلو اورد و کای تونست رد کمرنگی از دندون روی ساق دست پسر ببینه

+ خدای من ...‌

با حیرت گفت و نگاهش رو سمت سورا برگردوند : این دیگه چیه ؟ تو کیونگسو رو گاز می گیری ؟؟

× اون خیلی نرم و بامزه به نظر میاد

سورا شونه ای بالا انداخت و کای آه خسته ای کشید : این یه دلیل منطقی نیست که بخوای هر کاری دوست داشتی رو انجام بدی ولی در کل ... همین الانشم داریم دیر حرکت میکنیم پس لطفا سریعتر کفش هاتون رو بپوشید و دیگه هم با دندوناتون بهم ابراز محبت نکنین !

Moje More ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈDonde viven las historias. Descúbrelo ahora