💙𝕻𝖆𝖗𝖙 ¹⁰🌊

503 151 141
                                    

کای با چشم های ریز شده به گزارش مدیر بازرگانی نگاه کرد ‌. همه چیز با هم میخوند و کای هم میدونست آقای چو مدیر بازرگانی شرکت مرد شریف و درستکاریه ؛ با این حال بعد از شرکت در جلسات خانواده پارک ایده جدیدی داشت و باید قبل از درمیون گذاشتن با آقای چو ، درصد قابل اجرا بودنش رو شخصا امتحان میکرد

اگه ایده ش میگرفت حجم اسناد شرکت کاهش چشم گیری پیدا میکرد و دسترسی به اطلاعات حتی از قبل هم سریعتر میشد . کای در جریان سختی کار بخش مالی شرکت بخاطر تعداد زیاد تراکنش هاشون در طول روز بود و به عنوان یکی از اعضای هیئت مدیره و سمت مدیریت عامل نمی تونست نسبت به شرایط کارکنانش بی اهمیت باشه

اینطور نبود که ایده ش رو از کسی بدزده ، اما وقتی چانیول تصمیم گرفت طی جلسه درباره اهمیت همبستگی و پیوستگی در کار صحبت کنه کای به ترکیب و تلفیق اسناد فکر کرد و بعد از جلسه ، چانیول حتی به مرد برای تکمیل ایده ش کمک‌ رسوند

با صدای زنگ گوشیش بدون برداشتن نگاهش از روی برگه تماس رو وصل کرد : بله ؟

- روزتون بخیر آقای کیم

کای محض احتیاط نگاهی به اسم تماس گیرنده انداخت و با دیدن صحت حدسش ابرویی بالا انداخت : روز شما هم بخیر آقای پارک ؛ مسئله ای پیش اومده ؟

ته دلش یکم نگران بود . درسته بین خودش و چانیول به عنوان دو همکار صمیمیت نسبی ای ایجاد شده بود ، ولی هنوز اونقدر صمیمی نشده بودن که بخوان بی علت با هم تماس بگیرن یا بخوان حال همدیگرو بپرسن ! اتفاقی افتاده؟

- مسئله ای نیست ، فقط من و همسرم برای تعطیلات چند روزه ای که در پیش داریم تصمیم گرفتیم به ججو سفر کنیم و از اونجایی که همسرم خیلی درباره شما و خانوادتون کنجکاو بود تصمیم گرفتیم از شما بخوایم همراهیمون کنین . برای تعطیلات برنامه ای ندارید ؟

چانیول محترمانه توضیح داد و کای نیاز داشت کسی از اون حالت گیج درش بیاره . هنوز حتی همدیگر رو به اسم صدا نمی کردن ولی برای یه مسافرت خانوادگی دعوت میشدن ؟ پارک چانیول واقعا چه موجودی بود؟

تک خندی زد و با اضطراب زبونش رو روی لبش کشید : مطمئن نیستم چون هنوز با همسرم درباره برنامه ش صحبتی نکردم . ولی .. خودم برای تعطیلات برنامه ای نچیده بودم

سعی کرد همه چیز رو گردن سهون بندازه ؛ نمیخواست با بهونه آوردن طوری به نظر برسه انگار علی رغم تمام حمایت هایی که چانیول ازش توی جلسه کرده ، از وقت گذرونی باهاش لذت نمیبره

کای واقعا مشکلی نداشت ؛ اما شروع یه ارتباط خانوادگی نیازمند اعتماد عمیق مرد به فرد مقابل بود و محض رضای خدا .. از روزی که اسم پارم چانیول به گوشش خورده بود هنوز سه هفته نمی گذشت !

- ممکنه با جناب اوه صحبت کنین و سریعتر بهم اطلاع بدین ؟

کای سریع تایید کرد : حتما ! الان باهاش تماس میگیرم جناب پارک
- منتظرتونم کای شی

Moje More ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈHikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin