کای با چشم های ریز شده به گزارش مدیر بازرگانی نگاه کرد . همه چیز با هم میخوند و کای هم میدونست آقای چو مدیر بازرگانی شرکت مرد شریف و درستکاریه ؛ با این حال بعد از شرکت در جلسات خانواده پارک ایده جدیدی داشت و باید قبل از درمیون گذاشتن با آقای چو ، درصد قابل اجرا بودنش رو شخصا امتحان میکرد
اگه ایده ش میگرفت حجم اسناد شرکت کاهش چشم گیری پیدا میکرد و دسترسی به اطلاعات حتی از قبل هم سریعتر میشد . کای در جریان سختی کار بخش مالی شرکت بخاطر تعداد زیاد تراکنش هاشون در طول روز بود و به عنوان یکی از اعضای هیئت مدیره و سمت مدیریت عامل نمی تونست نسبت به شرایط کارکنانش بی اهمیت باشه
اینطور نبود که ایده ش رو از کسی بدزده ، اما وقتی چانیول تصمیم گرفت طی جلسه درباره اهمیت همبستگی و پیوستگی در کار صحبت کنه کای به ترکیب و تلفیق اسناد فکر کرد و بعد از جلسه ، چانیول حتی به مرد برای تکمیل ایده ش کمک رسوند
با صدای زنگ گوشیش بدون برداشتن نگاهش از روی برگه تماس رو وصل کرد : بله ؟
- روزتون بخیر آقای کیم
کای محض احتیاط نگاهی به اسم تماس گیرنده انداخت و با دیدن صحت حدسش ابرویی بالا انداخت : روز شما هم بخیر آقای پارک ؛ مسئله ای پیش اومده ؟
ته دلش یکم نگران بود . درسته بین خودش و چانیول به عنوان دو همکار صمیمیت نسبی ای ایجاد شده بود ، ولی هنوز اونقدر صمیمی نشده بودن که بخوان بی علت با هم تماس بگیرن یا بخوان حال همدیگرو بپرسن ! اتفاقی افتاده؟
- مسئله ای نیست ، فقط من و همسرم برای تعطیلات چند روزه ای که در پیش داریم تصمیم گرفتیم به ججو سفر کنیم و از اونجایی که همسرم خیلی درباره شما و خانوادتون کنجکاو بود تصمیم گرفتیم از شما بخوایم همراهیمون کنین . برای تعطیلات برنامه ای ندارید ؟
چانیول محترمانه توضیح داد و کای نیاز داشت کسی از اون حالت گیج درش بیاره . هنوز حتی همدیگر رو به اسم صدا نمی کردن ولی برای یه مسافرت خانوادگی دعوت میشدن ؟ پارک چانیول واقعا چه موجودی بود؟
تک خندی زد و با اضطراب زبونش رو روی لبش کشید : مطمئن نیستم چون هنوز با همسرم درباره برنامه ش صحبتی نکردم . ولی .. خودم برای تعطیلات برنامه ای نچیده بودم
سعی کرد همه چیز رو گردن سهون بندازه ؛ نمیخواست با بهونه آوردن طوری به نظر برسه انگار علی رغم تمام حمایت هایی که چانیول ازش توی جلسه کرده ، از وقت گذرونی باهاش لذت نمیبره
کای واقعا مشکلی نداشت ؛ اما شروع یه ارتباط خانوادگی نیازمند اعتماد عمیق مرد به فرد مقابل بود و محض رضای خدا .. از روزی که اسم پارم چانیول به گوشش خورده بود هنوز سه هفته نمی گذشت !
- ممکنه با جناب اوه صحبت کنین و سریعتر بهم اطلاع بدین ؟
کای سریع تایید کرد : حتما ! الان باهاش تماس میگیرم جناب پارک
- منتظرتونم کای شی
ŞİMDİ OKUDUĞUN
Moje More ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈ
Hayran Kurgu"دریای من" کیم کای ، یکی از وارثان صنایع کیم ، هفت ماهه ک تغییر کرده. بعد از مرگ همسرش به وضوح بزرگ ترین امیدش به زندگی رو از دست داده و از نظر پسرعموش ، چن ، اگه دختر و پسر شیش و سه ساله اش نبودن ، کای حتی دلیلی برای ثانیه ای بیشتر نفس کشیدن نداشت...