کای با چشم های ریز شده دو خط بعدی رو خوند و با احساس ناکارامد بودن سایت از صفحه بیرون اومد .
تمام تایم ناهارش رو بی توقف کار کرده بود تا همه چی سریع تر تموم بشه و بتونه حالا نزدیک پایان تایم کاری دنبال چیزهایی بگرده که مدتی ذهنش رو درگیر کرده بودن
سایت بعدی رو باز کرد و با دیدن انیمیشن های لیست شده و تایپ شخصیتی کاراکتر های هر کودوم پایینش هومی کشید . شاید این سایت چیزی برای گفتن داشت؟
یکی دو تا انیمیشنی که به زور یورا و تمنای سورا باهاشون تماشا کرده بود رو چک کرد و ابرویی بالا انداخت . سهون و میویس دختر لولوخان تیپ شخصیتی یکسانی داشتن ؟
نگاهش رو از صفحه کامپیوتر به نقطه نامعلومی روی میزش داد و سعی کرد مقایسه ای سطحی کنه . میویس دختر سرزنده ، هیجان زده ولی حرف گوش کن و عاشق پدرش بود . حرفش رو میزد و بخاطر کسی که عاشقش شد همه کار کرد . قلبش به اسونی شکست و بازهم بعدش کسی رو مقصر ندونست .
اگه کای به درستی داستان انیمیشن رو به یاد میاورد میویس دختری به شدت دوست داشتنی ، مظلوم ، ساده و همیشه خوشحال بود . اگرچه میتونست این ویژگی ها رو توی عضو جدید خانواده هم پیدا کنه اما متاسفانه با لقب اخر باز هم یاد پارک چانیول و لبخند های پاک نشدنیش میوفتاد . کارما قطعا کای رو بخاطر حساسیتش روی رفتار بی منظور مرد نفرین کرده بود وگرنه چرا باید اینقدر سر هر موضوع کوفتی ای توی ذهنش میومد؟
اه خسته ای کشید و نگاهش رو دوباره معطوف کامپیوترش کرد . میویس و سهون میتونستن شبیه هم باشن ولی نه کاملا . سهون کمی اروم تر از اون دختر هیجان زده به نظر میرسید و کای حدس میزد این عادی باشه که اونها تشابه صد درصدی نداشته باشن ؛ ولی اگه موضوعی باعث شده بود سهون اینقدر اروم باشه چی؟
پسر قبلا اشاره کرده بود که توی بچگیش خیلی شر و شیطون بوده و از طرفی یه شکست بد و تعدادی دوستی نافرجام رو تجربه کرده . اگه اینها اینقدر روی روحیه ش تاثیر منفی گذاشته که هیجانش رو اروم کرده باشن چی ؟
البته نمیشد حجم هیجان پسر رو شب کنسرت نادیده گرفت ؛ اگه این روی هیجان زده سهون بود کای واقعا ناراحت میشد . چرا سهون نمیتونست همیشه اینقدر راحت این حجم از هیجان و خوشحالی رو بروز بده ؟ خاطره ای بد یا زخم هایی که اون حس و حال رو ترجیحا پنهان نگه میداشتن؟
نفس عمیقی کشید و تصمیم گرفت از خیر میویس بگذره . کاراکتر های دیگه ای هم وجود داشتن و کای میتونست چند تای دیگه شون رو هم بررسی کنه . توی کاراکتر ها چشمش به تینکربل خورد و بینیش رو چین داد . هیچ وقت انیمیشنش رو ندیده بود اما یکی دوبار وقتی سورا در حال تماشا بود از جلوی تلوزیون رد شده بود . این کاراکتر همیشه عنق به نظر می رسید و کای اهمیتی نمی داد اگه تینکربل دوست داشتنی ترین کاراکتر دنیا هم بود . از نظر کای با سه کیلو روغن هم توی هیچ سوراخی جا نمیشد
YOU ARE READING
Moje More ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉᵈ
Fanfiction"دریای من" کیم کای ، یکی از وارثان صنایع کیم ، هفت ماهه ک تغییر کرده. بعد از مرگ همسرش به وضوح بزرگ ترین امیدش به زندگی رو از دست داده و از نظر پسرعموش ، چن ، اگه دختر و پسر شیش و سه ساله اش نبودن ، کای حتی دلیلی برای ثانیه ای بیشتر نفس کشیدن نداشت...