صبح بود..
لیسا،طبق معمول به شرکت رفته بود..
شرکتی که متعلق به خودش بود و برای تولید پوشاک و لباس به برند خودش استفاده میشد..
برندی که خودش ساخته بود..
جنی،رو به روی اون نشسته بود..
و زیر دست های لیسا هم اونجا حضور داشتند..
البته جنی به خواست لیسا اومده بود..
لیسا،رو به جنی قاطعانه گفت:«خیلی خوب،من میخوام از این به بعد جنی رو به عنوان مشاور و دستیار خودم برای این شرکت انتخاب کنم..گفتم به شماهم اطلاع بدم تا در جریان باشید»
زیردست،با تعجب و ناباوری رو به لیسا گفت:«مش...مشاور؟!ولی خانوم..این دختر جوون هیچ تجربه ای نداره،هیچ مدرکی نداره تحصیلاتش اونقدرا بالا نیست..چطور میتونیم اون رو...»لیسا سریع حرفش رو قطع و رو بهش گفت:«من از کسی نظر نخواستم..بعدشم،من رئیس این شرکت هستم..و این یعنی این شرکت رسمی و قانونی متعلق به منه،پس هر چیزی که میگم و هر دستوری که میدم باید برای شما سند باشه و بدون چون و چرا اطاعت کنید،فهمیدید؟!»
زیردست،با شرمندگی سرش رو پایین انداخت و با خجالت پاسخ داد:«چشم خانوم»
لیسا،لبخندزنان رو به جنی ادامه داد:«از فردا میتونی کارت رو شروع کنی جنی!»
جنی لبخندزنان با خجالت و خوشحالی زیرلب تشکر کرد..
لیسا،رو به یکی از زیردستاش گفت:«خوب،خبر جدیدی به دستتون نرسیده؟!»
زیردست،با احترام رو به لیسا رو بهش گفت:«بله رسیده خانوم..یه سری چک های وصولی داریم و سفارش ها هم انجام شده،سفارش ها روز به روز داره زیاد و زیاد تر میشه و خیلی داریم سود میکنیم،در ضمن یکی از رئسای یکی از شرکت های برند معروف برای بستن قرارداد باهاتون تشریف اوردن»لیسا،لبخندزنان رو بهش با رضایت خاصی گفت:«چه عالی!پس بهتره وقتشونو تلف نکنیم و بریم»
سپس از روی صندلی بلند شد و کنار زیردستش قرار گرفت..
رو به جنی لبخندزنان گفت:«زود برمیگردم،منتظرم بمون»
جنی،با لبخند ریزی سرشو تکون داد و تایید کرد..
سپس لیسا هم همراه زیردستش برای صحبت و بستن قرارداد رفت..
جنی،نگاهشو از لیسا گرفت و به میز کار داد..
لبخند ریزی به لب هاش اورد و در فکر فرو رفت..سلام سلام..
ووت کامنت فراموش نشه✨🫂

ESTÁS LEYENDO
𝗺𝘆 𝗹𝗼𝘃𝗲𝗹𝘆 𝗱𝗮𝘃𝗶𝗹
Fantasíaتوبراممثلیهرویایی.. کهبرامکوتاهوبهیادموندنیشد.. هرچندکهازمبیزارشدیوترجیحدادیدیگهمنونبینی.. ولیفراموشنکن! منهمونیامکهاگربرایبارهزارممبری.. بازبراتدروبازمیذارمتاپشتدرنمونی! ازطرفتنهاعاشقت.. گیلاسقرمز! _شیطاندوستدا...