Part 10 💙

607 125 293
                                    

با بلند شدن کریس که داشت میز رو جمع میکرد، به حرکاتش خیره شد و با خودش فکرکرد یعنی واقعاً این مرد کی بود که برعکس ظاهرش اینقدر متین و پر از علم رفتار میکرد؟!...
ولی هرکی که بود، چانیول از پیدا شدنش اونم وسط زندگی بهم ریخته اش اصلاً ناراضی نبود...

_امشب میمونی؟!

کریس درست مثل دفعه قبل ازش پرسید و همونطور که خودش رو مشغول ظرفها نشون میداد، منتظرجواب موند.

شاید پرسیدن این سوال اینجوری بنظر میرسید که کریس فقط مشتاق س.کس با اونه ولی حسی که چانیول از سوالش با اون لحن نامطمئن و منتظر میگرفت چیزی غیر از این بود.
زیاد کریس رو منتظر نذاشت و جوابش رو داد: فکر کنم بتونم بمونم...!

کریس با لبخندِ محوی به سمتش برگشت: پس میخوای دوش بگیری؟!

بدون اینکه نشون بده که این حرفِ کریس هیجان زده و خجالت زده اش کرده، سرش رو با ظاهری بی تفاوت به نشونه مثبت تکون داد و بدون مکث به سمت حموم رفت.

راستش هنوز این نوع رابطه براش عجیب بود.اینطور نبود که بهش عادت نکرده یا معذب باشه، فقط این حس کشش به کسی که روش اسم دوست رو میذاشت براش یکمی غیر قابل هضم بود. اونقدری که بعد از هر س.کس همونطور که تو آغوش کریس دراز کشیده بود، بهش فکرمیکرد. به اینکه حس گرمای تن آدم کنارش زیادی اعتیاد آور و آرامش دهنده اس. طوری که دوست داشت تمام روزش رو همونجا بگذرونه تا داخل شرکتی که تک تک اتفاقاتش روی اعصابش رژه میرفت.

ولی میترسید... از روزی که این هم آغوشی ها تبدیل به وابستگی بشه که برای هردوشون دردسر درست کنه.

بعد از دوش کوتاه و مختصری، لباسهای راحتی که کریس براش گذاشته بود رو پوشید و از حمام بیرون اومد.
بمحض بیرون اومدنش از حمام و بستن در، سرش رو بالا آورد و با چشمهاش دنبال کریس گشت.

اونجا بود. روی کاناپه روبروی تلویزیون نشسته و به صفحه روشنش که انگار روی فیلمی استپ شده بود، نگاه میکرد. آروم بهش نزدیک شد و وقتی کنارش رسید تونست سنگینی نگاهش رو روی خودش حس کنه ولی بدون اینکه نگاهش کنه با فاصله ی کمی ازش نشست و فنجون قهوه ای که مطمئناً مال خودش بود رو برداشت و مثل کریس کمی ازش مزه کرد.

_قراره فیلم ببینیم؟!

_اگر دوست داشته باشی...

نیم نگاه کوتاهی به کریس انداخت و وقتی لبخند مهربونی روی صورتش دید، حس کرد گرمایی دور قلبش رو احاطه کرد. اون لحن و اون اهمیت... براش زیادی بود.

نگاهش رو سریع گرفت و همونطور که خودش رو مشغول فنجون توی دستش نشون میداد، مختصر جواب داد: دوست دارم...!

کریس فیلم رو پلی کرد و اونهم همونطور که کمرش رو به پشتی کاناپه میچسبوند، راحت تر نشست تا بدن خسته اش کمی آروم بگیره.

All Of MeWhere stories live. Discover now