_داری طولش میدی...!
این رو شنید و بدون اینکه حتی به این اهمیت بده چطور توی سومین دیدار کارشون به اینجا کشیده بود، با یه حرکت سرش رو پایین کشید و لبهاشون رو بهم چسبوند.به محض اتصال بین لبهاشون، هردو از همون فاصله ی نزدیک چند ثانیه به چشمهای همدیگه خیره نگاه کردند تا اینکه کریس لبهاش رو آروم تکون داد که ناخودآگاه پلکهای چانیول هم روی هم قرار گرفتند.
کریس از این اتفاق و چیزهایی که قرار بود بینشون پیش بره مطمئن نبود و با اینکه هر لحظه با عمیق تر شدن بوسه بینشون مشتاق تر میشد ولی از طرفی اضطراب عکس العملِ بعدش تمرکز رو ازش میگرفت.اگر مخالفت نکردن چانیول فقط بخاطر مستیش بود،چی؟!.. اگر فردا بلند میشد و پشیمونی رو تو چشماش میدید؟!
رابطه های یک شبه برای اون تازگی نداشت و اولین بارش نبود.اما همشون هم اینطوری دوستانه و عجیب شروع نمیشد. اینکه هر دو طرف بدون اینکه از قبل خبرداشته باشند چه اتفاقی قراره بینشون بیوفته و اکثراً هردو طرف فقط به همین قصد حتی مکالمه اشون رو شروع میکردند.ولی حالا نه چانیول تو حال خودش بود و نه هیچکدومشون تا همین چند لحظه پیش تصورش رو میکردند که قراره شبشون اینطوری پیش بره.به همین خاطر بود که از ادامه دادن مطمئن نبود.
با چنگ شدن انگشتهای چانیول بین موهاش و فرو رفتن دندونهاش توی لبِ پایینش، همه ی افکارش کنار زده شدند و ثانیه ای بعد تمرکزش فقط روی تکون خوردن لبهاشون بود.چطور میتونست ادامه نده وقتی موهای چنگ شده بین انگشتهای آدم مقابلش اشتیاقش رو نشون میداد.
لبهای چانیول مزه الکل میداد و باعث میشد دلش بخواد بیشتر روشون زبون بکشه و مزه اشون کنه.
زبونش رو روی دندونهای چانیول کشید و وقتی صدای ناله ی خفه و آرومش رو شنید،کمی صورتش رو عقب کشید تا به چشمهاش نگاه کنه. میخواست حسش رو از چشمهاش بخونه.
چانیول گیج به صورتِ کریس خیره شد و سعی داشت بفهمه که چرا عقب کشیده. وقتی چرخش مردمک چشمهاش رو روی صورتِ خودش دید، متوجه شد چرا متوقف شده.اما اون اونقدرهاهم مست و از خود بیخود نبود.این آبجو ها قرار نبود اونقدری مستش کنند که نفهمه داره چیکار میکنه.اتفاقاً میدونست و میخواست تا آخرش پیش بره.اون به امشب نیاز داشت.
_من اونقدرها هم مست نیستم...!
شنیدن این جمله برای از بین بردن تردید کریس و پاک کردن افکارش از هر چیز اضافه ای کافی بود پس دوباره سرش رو پایین برد و ایندفعه بدون اینکه قصد داشته باشه عقب بکشه، بوسه تند و خشنی رو شروع کرد.
دیگه انگار که هیچ توقفی برای هردوشون وجود نداشته باشه، لبهاشون رو محکم روی هم میکشیدند و صدای بوسه ی خیسشون هر لحظه بیشتر از قبل تحریک و هیجان زده اشون میکرد.
چانیول نفهمید کی و چطوری توسط دستهای کریس روی پا ایستاده.حتی نفهمید کی دکمه های پیراهنش رو باز کرده، فقط دستهای گرمش رو حس میکرد که روی تن برهنه اش میرقصید و به هرکجا که میرسید همون نقطه رو چگ میزد و نوازش میکرد.
ESTÁS LEYENDO
All Of Me
Romanceنام: تمام وجود من کاپل:کریسیول، سکای، بکهان ژانر:رمنس، انگست، اسمات نویسنده:هیلدا "همانند صاعقه بود، برقی که از سمت نگاه تو به سمت قلبم برخورد کرد"