چانیول سعی داشت نادیده اش بگیره ولی نمیتونست چرخش مردک چشمهاش که دنبال اون لعنتی میگشت رو کنترل کنه. مخصوصاً حالا که داشت یه آدم جدید میدید و صادقانه لحظه اولی که چشمش به اون افتاد تعجبش برای ثانیه ای بخاطر ظاهر جدیدش بود نه صرفاً حضورش توی اون مهمونی... اون موهای کوتاه شده که کاملاً مرتب به سمت بالا حالت داده شده بود. اون کت و شلوار رسمی با اون کروات قرمز و اون عینکی که لعنت، بیشتر از هر وقت دیگه ای بهش میومد اون رو از آدمی که میشناخت کمی دور کرده بود.
اصلا اون سهون احمق چرا باید تتو آرتیست خودش رو به تولد خودش دعوت میکرد که حالا کار به اینجا برسه؟!
میتونست حسش کنه... اون نگاه خیره و لعنتی رو که از بدو ورود به مهمونی روش قفل بود رو کاملاً میتونست حس کنه. چندباری وقتی اتفاقی سرش رو برمیگردوند میدید که کاملاً بی پروا بهش خیره شد و براش عجیب بود که اینطور واضح داره دنبالش میکنه. داشت عصبی و مضطرب میشد. آخرین چیزی که میخواست فهمیدن بقیه راجع به رابطه ای که باهم داشتند، بود. واقعاً امیدوار بود که کریس نخواد چیزی رو بروز بده چون اون تمام مدت سعی داشت تظاهر کنه که جز همون دیدار اول بعنوان تتو آرتیست سهون هیچ آشناییت دیگه ای باهاش نداره.
تو افکار خودش غرق بود که با شنیدن صدای مردی درست کنار گوشش از جا پرید.
_های...!
نگاهش رو به شریک آمریکاییشون که برای تاسیس شعبه آمریکایی شرکت کمک زیادی بهشون کرده بود، داد و با خودش فکرکرد که توی این لحظه فقط همین یک نفر نچسب رو کم داشت. هری واقعاً خیلی تو مخ و پر حرف بود چیزی که چانیول اصلاً باهاش میونه خوبی نداشت ولی تو ظاهرم که شده باید خودش رو حفظ میکرد و بهش لبخند میزد. از طرفی برای الان ازش ممنون بود که پیداش شده. شاید بهتر بود کریس این صحنه ها رو میدید. صحنه هایی که هری قرار بود با علاقه نه چندان پنهانش که اون تماماً حس میکرد، بوجود بیاره.
کم کم با وجود هری بقیه هم به جمعشون اضافه شدند و چانیول بخاطر مشروب هایی که پشت هم به خاطر عصبی بودنش میخورد، داغ کرده و مجبور شد دکمه اول پیراهنش رو باز کنه تا از حس خفگیش کم کنه. هری هم فرصت رو مناسب دونست و به بهانه کمک کردنش دستی به گردنش رسوند که چانیول ندید اما باعث شد کریس با نگاهی برزخی هردوشون رو از نظر بگذرونه.
کریس حس میکرد سرش داره از عصبانیت نبض میزنه.اصلا حس خوبی نداشت و چانیول رفته رفته داشت بیشتر توی مخش میرفت. از اینکه نمیتونست جلو بره و حتی آشناییت بده داشت خودخوری میکرد. اون مردک عوضی آمریکایی هم داشت با اون حرکات ناهنجارش بیشتر به عصبانیتش دامن میزد. جوری که دلش میخواست بلندشه و با گرفتن مچ دست چانیول اون رو از جمع دور کنه و حساب کار رو دستش بده.البته که اون لعنتی زرنگ هم خوب میدونست چطور حرصش رو دربیاره به همین خاطر به اون عوضی آزادی عمل میداد.
YOU ARE READING
All Of Me
Romanceنام: تمام وجود من کاپل:کریسیول، سکای، بکهان ژانر:رمنس، انگست، اسمات نویسنده:هیلدا "همانند صاعقه بود، برقی که از سمت نگاه تو به سمت قلبم برخورد کرد"
