part54

810 157 218
                                    

میدونستم یه خوناشامه..ولی با دیدن اون خالکوبی سیاه روی صورت بیروح و چشمای سرخش بازم شوکه شدم خواست به گرنم حمله کنه که ییبو تو حالت گرگ پرید روش هردو پرت شدیم کنار دریاچه خودمو نگه داشتم تا داخل آب نیوفتم ییبو و اون عوضی درگیر شدن به سختی نشستم و برگشتم سمت ییبو که به شدت درگیر بود اون خوناشام واقعاً قدرتمند بود تو یه حرکت دستشو دور گردن ییبو قفل کرد سعی کرد اونو پرت کنه اما بخاطر جثه بزرگ ییبو نتونست ییبو اونو کنار زد دلم میخواست یه کاری کنم مثل اون دفعه که ناخداگاه تونستم از خودم دفاع کنم اما هیچ ذهنیتی نداشتم که باید چیکار کنم با سنگینی نگاهی برگشتم و نگام دور دریاچه و آبشار چرخید اما کسی نبود صدای آب انگار بلند تر از قبل شده بود سرمو پایین انداختم و به آب نگاه کردم
انتظار دیدن روح هرکسی رو داشتم اما..تصویر خودمو
تو آب دیدم..خودم که برعکس من نترسیده بود بلکه عصبانی بود و چشاش مشکی نبود و یخی بود دستشو به سمتم آورد چندبار پلک زدم اما نرفت..محو نشد.. صدای فریاد ییبو اومد با شوک برگشتم سمتش روموهاش رد خون بود خدای من..برگشتم سمت آب تصویر خودم با عصبانیت لب زد
«+عجله کن»
دوباره دستشو آورد سمتم ناخداگاه دستمو بردم سمتش..

ییبو:::::::::::::::::::::::::::::

میدونستم یه خبریه حدس میزدم دنبال جان باشن اما نه اینجا وسط این جنگلو جایی که فقط خودم ازش خبر دارم!مارک رو صورت اون عوضی آشنا نبود نمیدونستم از چه گروهیه از جون جان چی میخواد..چطور پبدامون کرده..فقط میدونستم خیلی قویه اون عوضی خیلی قدرتمند بود با دندوناش کتفم رو پاره کرده بود و این سرعتم رو کم میکرد نگاه جان و حس کردم برگشتم سمتش کنار دریاچه خم شده بود و دستشو به سمت آب دراز کرده بود خوناشام بهم حمله کرد حرکتش رو دفع کردم و دوباره به جان نگاه کردم اما..دیگه اونجا نبود..جان دیگه اونجا نبود..
به سمت جای خالیش دوئیدم که خوناشام از پشت بهم حمله کرد با تکون خوردن سعی کردم از روی خودم به کنار پرتش کنم اما دوباره دندوناشو تو تنم فرو کرد اینبار پشت گردنم لعنتی سرمو تکون دادم تا از خودم جداش کنم اما دندوناشو بیشتر فشار داد زوزه گرگم بلند شد خواستم گردنمو بکوبم به درخت که وزن خوناشام از روم کنار رفت برگشتم و پشت سرمو نگاه کردم جان کنار دریاچه ایستاده بود و خبری از خوناشام نبود یهو کجا رفت! جان دستشو بالا گرفته بود با نگام رد دستشو دنبال کردم و اون خوناشامو دیدم که تو هوا معلقه به چشماش نگاه کردم اونا یخی بودن چشمای جان وحشی تر از همیشه خیره به من بود شوکه شده بودم آروم به سمتش رفتم که مشتشو باز کرد و خوناشام تو هوا محو شد مثل محو شدن بخار تو هوا چیزی رو که می‌دیدم باورم نمی‌شد سریع تبدیل شدمو گفتم
-کشتیش!!!
اما جان فقط نگام کرد خیره به من بود اما انگار منو نمی‌دید اون خوناشام عوضی منبع کلی اطلاعات بود و باید از زیر زبونش حرف می‌کشیدم..نمی‌خواستم بکشمش..برای همین هم نبرد باهاش سخت تر شده بود..
جان چشماشو بست و نفس عمیق کشید به رو به روش رسیدم چشماشو باز کرد به چشمای یخیش نگاه کردم بازوهاشو تو دستم گرفتم و کشیدمش تو بغلم بدنش سرد سرد بود مثل یه قالب یخ از خودم جداش کردم هنوز تو اون حال بود به چشمای وحشی یخیش نگاه کردم و آروم پرسیدم
-خوبی؟
با تکون سر گفت آره و برگشتم سمت دریاچه به انعکاس خودش خیره شد و خم شد و دستشو برد سمت آب سریع دستمو دراز کردم تا بازوشو بگیرم نمیدونم چرا احساس خطر میکردم قبل از اینکه دست دور بازوش حلقه شه محو شد با شوک به اطراف نگاه کردم نبود محو شده بود به آب نگاه کردم..تصویرش هنوز توی آب بود..تصویر جان که به من نگاه میکرد..چیزی که می‌دیدم باورم نمی‌شد نمیتونستم ازش چشم بردارم..چشمای یخیش وحشی بود و با قدرت و غرور داشت بهم نگاه میکرد..
خواستم به سمتش خم شم که صداشو از پشت سرم شنیدم
+ییبو
برگشتم سمت صداش..درست پشت سرم ایستاده بود چشاش دیگه یخی نبود دوباره به آب نگاه کردم نبود
بهش نگاه کردم خیلی شوکه بودم آروم پرسیدم
-تو چیکار کردی؟
لبخندی زد و خواست چیزی بگه که از حال رفت قبل از اینکه روی زمین بیوفته کشیدمش تو بغلم به صورتش نگاه کردم انگار خواب بود بدنش دیگه سرد نبود..آروم بلندش کردم و به سمت ماشین راه افتادم..
چرا همه چی انقدر پیچیده شده بود قدرت جان..خواناشامایی که همه جا بودن و..روح ویهان..

𝑾𝒐𝒍𝒇Where stories live. Discover now